دانشنامه دفاعی

گروه تخصصی دانشنامه دفاعی

دانشنامه دفاعی

گروه تخصصی دانشنامه دفاعی

دانشنامه دفاعی

نامه‌های سرگردان نویسنده‌ای از پانصد و پنجاه سال بعد

دریافت
حجم: 33.4 کیلوبایت
توضیحات: مقدمه

دریافت
حجم: 58.27 کیلوبایت
توضیحات: فصل اول

دریافت
حجم: 33.71 کیلوبایت
توضیحات: فصل دوم


 

  • موافقین ۱۰
  • ۸۱۱ بار مطالعه شده است

نظرات (۴۷)

:)):)):)):)):))...
دانشنامه دفاعی:
حالا ادامه دارد
خدا بخیر کنه عجب چیزی کشف میشه پانصدو پنجاه سال آینده...
یعنی این مدارک در دریا پیدا شدن؟؟؟
دانشنامه دفاعی:
هنوز معلوم نیست تا اینجا که من فهمیدم چند روایت وجود دارد.
حتا گور یاور مخوف و یارانش در ویرانه‌های باستانی تبریز هم پیدا شده.
درسته
الان عمو من دیگه پخش زمین نشم  به خاطر حتا٬ چون زبان نوشتاری پانصد سال آینده اینگونه است...
الان جسد این گروه مخوف فسیل و سنگواره شده درسته...
دانشنامه دفاعی:
البته این شخص مدعی شده یاور مخوف و چند تن از همراهانش به شکل عجیبی از مستندات تاریخی گریخته‌اند.
گورستان حاوی گور این اشخاص هم که در ویرانه‌های باستانی تبریز کشف شده بود یکدفعه غیب شده و جایش اتوبان سبز شده است.
باید بقیه‌ی ماجراهای این نویسنده را دنبال کنیم ببینیم ماجرا چیست.
خدا بخیر کنه٬ امیدوارم که تاریخ و سرگذشت یاور و یارانش درس و کتاب سختی برای دانشگاههای آینده نباشه...

دانشنامه دفاعی:
به نظرم باید یک گره فشار ویژه بسازیم که از چند سال دیگر شروع به کار کند و هر کس که علیه ما چیز می‌نویسد را سر به نیست کنند.
حتما...
آبرومون میره وقتی که گوهریا رو با ناخن لاک صورتی پیدا کنن...
دانشنامه دفاعی:
چرا گوهریا!!!؟
:))
  • گوهریا ...
  • با سلام اقا یاور
    این دیگه چیه
    قضیه نویسنده پانصد سال بعد چیه
    خانوم مرجان چی میگن
    (خانوم مرجان نکنه دیگتان ترکیده است و بهار خانوم و زهرا خانوم را مصدوم کرده اند که دیگر خبری ازشان نیست)
    دانشنامه دفاعی:
    علیکم السلام علی آقا
    فکر کنم گرد نخود ببخشید زنجبیل زده
    بهار خانم که نیست کلا غیبش زده
    اما نوشته‌های این نویسنده مربوط به نبردهای ماست..
    دنبال کنید شما از شخصیت‌های اصلی داستان هستید
    برای اینکه پیش زمینه‌ای هم داشته باشید کامنت‌های این دو مطلب را بخوانید.
    http://astudent.blog.ir/post/n-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D9%81%D8%AA%D8%B1-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D9%85%D9%86

    http://astudent.blog.ir/post/%DB%8C%DA%A9-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%B6%D8%AF-%D8%B2%D9%88%D8%B1-%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AD%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D9%85%DA%AF%D8%B3
  • گوهریا ...
  • نگران نباشید موقعی که منو پیدا می کنند فکر نکنم استخوان درست و حسابی هم داشته باشم
    دانشنامه دفاعی:
    این مورخ نوشته بود که شما در یک نبرد قهرمانانه در تنگه بوسفور کشته می‌شوید
  • گوهریا ...
  • ای وای
    پس یه خبرهایی بزرگ در میا هست که من خبر ندارم
    اقا یه شخصیت درخورد دشمن و شخصیت منفی استالینی به من بدهید حال کنم
    با اجازه من برم کامنت هارا بخونم ببینیم چه خبره
    دانشنامه دفاعی:
    برو بخوان
  • گوهریا ...
  • ها پس قضیه سر دراز دارد

    دانشنامه دفاعی:
    چه جور هم
  • گوهریا ...
  • ها فکر کنم این نقشه تاسیسات نظامی ام بدرد می خوره
    http://s6.picofile.com/file/8233040684/MAP22222.png
    راستی عجب گیجی من هستم داستان شما هست  و قرار نیست که من سفارش شخصیت بدم که منفی باشه یا مثبت ؟؟؟؟؟؟؟؟/
    ---------------------------------------------------------------------------------------
    اقا یاور دست نوشتن خیلی عالی دارید
    من هم داستان مینویسم یک بار سه فصل (نزدیک 80 صفحه) نوشتم آخر سر دیدم بین اجزا داستان همهنگی چندان نداره (یعنی قضیه کلی داستان رو خوب می سازم اما در پرداختن و شاخ و برگ دادن اوضاع خرابه)
    دانشنامه دفاعی:
    شما هم این پروسه را دنبال کنید علی آقا
    به عنوان شخصی از آینده یا گذشته
    مطالب را توی همین صفحه بگذارید
    خیلی هم عالی می‌شود
    به به به ...
    آقای گوهریا٬ پارسال دشمن امسال دوست یا پارسال دوست امسال آشنا٬ پارسال فرمانده امسال زندانی...
    شنیدم پانصد و پنجاه سال آینده قراره یه یه فسیل کشف بشه که خیلی با الان شما هماهنگی داره...
    از قرار معلوم زهرا دری میخونه و بهار هم رفت چسبید به تاریخ...
    دانشنامه دفاعی:
    زهرا خانم که دری را خوب حرف می‌زد؟
    نکند می‌خواهد با لهجه‌ی افغانستانی یاد بگیرد!؟
  • گوهریا ...

  • فسیل شدن هم فسیل میشیم و آخر سر یا نفت میشیم یا زغال سنگ که از جنازه مان هم یه سودی میشود درآورد
    نه البته بعید می دونم بتونید منو زندانی کنید
    گردان ها را ببنید تا سرتون بچرخه
    http://s6.picofile.com/file/8233040684/MAP22222.png
    دانشنامه دفاعی:
    علی آقا چرا مقر توپخانه سوراخ شده!؟
    هههه دیشب شما زندانی شدی رفت٬ هیئت هفت نفره رای دادن...
    پانصدو پنجاه سال آینده تو فضا زیستن میکنن٬ فقط میان رو زمین برا کشفیات...
    دیگر نفت معنا نداره از کاکائو به عنوان سوخت استفاده میکنن...
    دانشنامه دفاعی:
    بله
    سوخت موشک‌هایشان هم از شکلات است
  • گوهریا ...
  • نه نقشه اش قدیمی بود به همین خاطر اون جای توپخانه سوراخ شده بود
    بهتره به جای کامنت ذاشتن باید زوم کنم روی داستانهایی که قرار نوشته بشه
    آه خدا من توی تنگه بوسفور کشته میشوم
    وای
    دانشنامه دفاعی:
    بله بعد از انهدام زیردریایی ویجینیا
    آنهم سوار بر اژدر حوت
    عمو با این گوهریا واسید یه گوشه که یه تیر بهتون بندازم که زود برا پانصد و پنجاه سال آینده فسیل بشید...
    دری در پانصد و پنجاه سال آینده یعنی درس...
    جای همه چیز عوض میشه در آن زمان...
    دانشنامه دفاعی:
    عمو جان
    بواش بندازی‌ها
    عمو با این گوهریا واسید یه گوشه که یه تیر بهتون بندازم که زود برا پانصد و پنجاه سال آینده فسیل بشید...
    دری در پانصد و پنجاه سال آینده یعنی درس...
    جای همه چیز عوض میشه در آن زمان...
    دانشنامه دفاعی:
    عمو یواش، خیلی یواش
  • گوهریا ...
  • چرا سوار اژدر حوت
    نه توضیح ندهید می خواهم غافل گیر شوم و مرگ بدون وسواس و راحتی رو داشته باشم

    دانشنامه دفاعی:
    هنوز علتش را نمی‌دانم علی آقا اما فکر کنم بالک‌های کنترلی گیر کرده بوده شما انتحاری می‌زنید به کلاس ویرجینیا.
    امشب آخر شب فصل آولش را می‌زنم.

    فقط بچه‌ها سبک رمان نویسی من این شکلی است که دو تا داستان همزمان دنبال می‌شوند و داستان دوم همیشه در پاورقی‌ها ادامه دارند. پس با دقت پاورقی‌ها را بخوانید.
  • گوهریا ...
  • آه
    من دیگر چیزی نمی گویم و منتظر فصل اول هستم
    شما من را یاد معلم انشا سال سوم راهنمایی ام می اندازید که خودش یک رمان دراز و حساس و جالب نوشته بود  و در هر فصل یه کم از اول رو می خوند وبه ما می گفت خودتون فصل رو تمام کنید
    یادش بخیر
    دانشنامه دفاعی:
    خوشحالم که این را می‌شنوم
    ان شاءالله عموجان همیشه سلامت باشید٬ این گوهریای صمیمی٬ صمیمی هم سلامت و موفق باشند..
    منم بندازید جزیره مرجان پاتایای تایلند٬ یا هرجا که جزیره مرجانش معروفتر و قشنگ تر  باشه اسمش هم راحت باشه 
    یه کم  هم غمنگیز باشه که اشک خواننده در بیاد...
    دانشنامه دفاعی:
    کجا عمو جان؟
    هنوز جنگ‌های زیادی در پیش داریم
    جنگ با دده قورقودها
    جنگ ترابوزان
    نبرد بزرگ مراکش
    حمله با زیردریایی
    فرمانده گردان تانک که جایی نمی‌رود
    نه عمو برا رمان گفتم...
    فقط جایی نندازید که کوسه ها منو بخورن وپانصدو پنجاه سال آینده از من اثری پیدا نکنن...
    دانشنامه دفاعی:
    نه عمو، تصمیم دارم آقا کیهان را بیاندازم جلوی کوسه‌ها
    پسر خیلی خوبی است.. اما با کمبود جا مواجه شدیم کیهان را پرت می‌کنم توی دریا
    پشت سرش هم فاطمه را می‌اندازیم.
    به نظرم یک خورده از اقیانوس را شنا کنند بد نباشد
    خدا بخیر کنه کوسه منو یه لقمه میکنم...
    بدبخت شدم رفت...
    دانشنامه دفاعی:
    نگران نباش عمو جان
    بهار خانم رفته پیش ژاپنی‌ها سوپ کوسه یاد بگیرد.
    اول با یک چیزی می‌زنیم توی سرش بعد هم ازش یک سوپ درست و حسابی می‌پزیم.
    آرواره‌اش را هم آویزان می‌کنیم توی کابین تا ملت کیفش را ببرند.
    خدا بخیر کنه...
    عمو به فکر گوهریا و علی اصغر باشید هر شب کابوس میبینن...
    دانشنامه دفاعی:
    شما به عنوان فرمانده ارشد وظیفه دارید روحیه‌ی افراد را بالا ببرید.
    به نظرم اگر اول خودتان با این دو صحبت کنید بهتر باشد.
    اما حیف که از الان می‌دانیم علی آقا قبل از کشته شدنش به ما خیانت می‌کند و کشتی خودمان را سوراخ می‌کند!
    حیف باشد.
    سرباز لایقی است.
    ای کاش می‌شد اتفاقات آینده را عوض کرد.
    سعی کنید مهربانانه با او برخورد کنید شاید نظرش عوض شود!
    عمو علی اصغر میگفت نمیدونه که کلید کجاست و هنوز یافت نشده...
    عمو سرانجان ما چی میشه...
    عمو ما به کجای قصه میرسیم...

    دانشنامه دفاعی:
    ما چند تا جنگ در پیش داریم
    پیروزی شکست.
    کلی هم جنایت می‌کنیم اما دلمان خنک نمی‌شود.
    اما بالاخره در یک غروب تلخ یک اتفاقی می‌افتد یک بمب عمل نکرده کنار مقر فرماندهی که چند بار گفته بودم این را خنثی کنید و همه تنبلی کرده بودند منفجر می‌شود و ما هم با عالم بالا می‌رویم.
    هئئئئی روزگار
    پس حتما یه جایی روی یه چیزی بنویسم یکشنبه و سه شنبه ها بر مزارم حاضر شوند ( این دو روز رو خیلی دوس دارم٬ بیشتر قرارهایم با خدایم این مهربان عاشقم به این دو روز میخوره)
    و ماه اول حتما یه شاخه گل رز هم بیاورند فکر کنم کلاس داره...
    دانشنامه دفاعی:
    باید اطلاعات را در تماس با نویسنده بگیرم.
  • علی اصغر
  • عمو پیام خصوصیمو جواب ندادین
    (ناراحت)
    دانشنامه دفاعی:
    من فکر می‌کردم لازم نیست.
    خودت را ناراحت نکن عمو جان
    ما راه درازی در پیش داریم.
    راه بی برگشت بی فرجام
    عمو من به علی اصغر سفارش کردم یه شعر در وصف من بسراید٬ شنیدم اینم کلاس داره..
    ای مرجان بانو٬ ای بانوی ناآرام...
    من متولد فروردین٬ بهار٬ مریخ٬ إژدها٬ قوج٬ نمل٬ نهنگ٬ آهن..
    خدا بخیر کنه اینا همه بار وحشی و نا آرامی رو به دوش میکشن...
     هاهاهاهاهاها
    من زنگ تفریحم تموم شد باید برم...
    خوش باشید...
    دانشنامه دفاعی:
    به سلامت
    مهمتر از همه خواهند گفت که قلب اراک را و تمام دستاوردهای هسته ای و حاشیه امنیت و اقتدار حاصل از 20 درصد و اب سنگین و همجوشی و ... را به فنا دادند . پرچم اسلام را دست گرفتند و برخلاف ایاتش کاری کردند که حتی هیچ کافری نکرده است . با اینکار حتی باعث شدیم قیمت نفت کاهش پیدا کند و هر چقدر توافق را پیش میبریم امنیت تولید نفت در عربستان و امنیت اسراییل افزایش و در اثر ان قیمت نفت کاهش میابد !
  • گوهریا ...
  • باسلام آقا یاور
    عجب نویسنده سمجی است و می خواهد به همه چیز سرک بکشد
    شاید یک تراژدی هم در باره  من پیدا کرد
    خدا خبره
    اقا یاور لینک های صفحه اصلی را بردارید این نویسنده پنج قرن جلوتر نتونه زیاد سرک بشه

    دانشنامه دفاعی:
    علیکم السلام
    برایش دارم علی آقا
    حالا اولش است..
    تصمیم دارم اجدادش را پیدا کنم و بدهم عقیمشان کنند تا ببینم باز هم از این غلط‌ها می‌کند یا نه
  • گوهریا ...
  • ها حالش را خوب بگیری
    این یعنی چی مرجان خانوم نصف لشکر خودی را برای چی له کرد نکنه بلد نبوده با فرمان تانک کار کنه
    ای بابا گفتم به این تانک آرماتا بدید فرمانش راحت تر و راحت می تونه تانک را هدایت کند
    دانشنامه دفاعی:
    نه آن روز زنجبیل زده بود. برای همین اهرم‌های هدایت تانک را اشتباه و بر عکس می‌کشید.
    نمی‌دانم توی زنجبیلش چه بوده که نویسنده‌ی قرن‌های آینده می‌گوید صدای خنده‌های بانوی‌ ناآرام از صدای تانک بیشتر بوده و با خنده و خوشحالی مردم را دنبال می‌کرده و زیر می‌گرفته است.
    البته به این تاریخ نمی‌شود اعتماد کرد. حالا باید ببینیم در آینده چه پیش می‌آید.
  • مهدی ابوفاطمه
  • یه دفعه تغییر تاکتیک اعمال فرمودید.
    :)))))
    دانشنامه دفاعی:
    می‌خواهم روی کار مهمتری تمرکز کنم
    از دست کامنت‌های افراد مزاحم هم خسته شدم
    خدایش نامه این پانصد و پنجاه سال آینده آدم رو پخش زمین میکنه...
    من در طول عمر ۸۵ ساله عمرم یه بار زنجبیل خوردم٬ چرا تهمت میزنید...
    دانشنامه دفاعی:
    عمو جان در تاریخ گفته شده وقتی که آن کشتار بزرگ را راه می‌اندازیم همه تحت تاثیر چای زنجبیلی هستیم.
    احتمالا شما بیشتر در آن روز چای زنجبیلی میل می‌کنید.
    سلام بر رزمنده اسلام خوبی عمو جان چه جالبه البته خیلییییییی جالب دستت طلا خیلی عالیه ....البته من دوست داشتم برای بچه های نسل پانصد سال اینده یه یادگاری داشته باشم ولی دیگ نمیشه تغییر بدید (*_*)
    دانشنامه دفاعی:
    علیکم السلام عمو جان
    نامت تا ابد جاودان شد عمو
    زهرای زودپز کش
    -------------------------
    راستی حاج خانم به سلامتی عازم شدند؟
    ان شاءالله
    جایشان خالی نباشد
    بله عمو. ممنون 
    دانشنامه دفاعی:
    خدا پشت و پناهشان
    تامت٬ تامت٬تامت...
    عمو نگو این زبان پانصد سال آیندس و گرنه الان یه تیر بهشون میندازم...

    دانشنامه دفاعی:
    متن را برایم بنویس عمو جان ببینم مربوط به کجای داستان است
    خلاصه یه جرقه زد تو ذهن این بنده کتابتون که البته عمو میدونید از قبل هم این کار رو میکردم ولی میخوام وسیع ترش کنم فقط محدود به شخص های خاصی نباش
    دانشنامه دفاعی:
    ایده بده عمو جان
    سخت به ایده نیاز دارم
    جواب کامنت زهرا
    تامت تا ابد جاودان ماند

    دانشنامه دفاعی:
    من که چیزی پیدا نکردم [لبخند بدجنسی]
    إ یادم نبود که وبلاگ شما خودکار اشتباه تایپی رو اصلاح میکنه...
    دانشنامه دفاعی:
    بله، وبلاگ من در حال ارتقاء به جتلاگ است.
    الان هم دو تا زپتراتیشن نسل چهار به کیبرد وصل است.
    یا حضرت لوزا٬  یا حضرت اقلیما٬ یا حضرت الیزابت٬ یا حضرت حوا٬ یا حضرت الیسابت...
    زپتراتیشن چیه؟؟؟
    دانشنامه دفاعی:
    تکنولوژی نسل آینده
    برو فصل اول را با دقت بخوان
    دارم فصل دوم را می‌گذارم.
    شما فقط مقدمه را خواندی.
    فصل‌ها به ترتیب زیر هم قرار می‌گیرند.
    خوندم عمو جان٬ اونجا هم چندبار از زپتراتیشن هم اسم اومده...
    دانشنامه دفاعی:
    پاورقی‌ها را هم خواندی عمو؟
    الان فصل دوم را گذاشتم.

    زپتراتیشن یک دستگاه هماهنگ کننده نرم افزار و سخت افزار و جاسوسی و نظامی‌ و... خیلی چیزهای دیگر است.
    عمو جان تا جایی که من یادمه بهار از فرط سبزی خرد کردن جان به جان آفرین تسلیم شد
    دانشنامه دفاعی:
    عمو جان تاریخ همواره در حال نوشته شدن است
    کسی نمی‌داند چه اتفاقی بناست بیفتد.
    آیا به وسیله‌ی سم کشته می‌شود یا انفجار
    یا خوردن اولویه‌ی مسموم
    عمو حیف بهار مرگ نابهنگامش خوب نشده٬ به این جاسوس پانصد و پنجاه سال آینده بگو شاید پی مدارک بگردن و مدارک مرگ بهار این فصل رام نشده رو پیدا کنن٬ من میدونم بهار از سبزی خورد کردن زیاد مرد....
    :(:(:(:(:(:(
    دانشنامه دفاعی:
    شاید هم از سبزی خرد کردن مرده
    کسی چه می‌داند.
    باید این زپتراتیشن را به پادکت وصل کنم ببینم چه می‌شود.
    البته احتمال هشتگ شدنش هم وجود دارد
    به جان خودم عمو ما چند وقته که در یه صحرای بی آب و علف یا در یه قطب بی نام و نشون گم شدیم....
    آخه هیچ یک از فرماندهان( زهرا و گوهریا) حضوری ندارن...
    بدبخت شدیم رفت...
    وووییی وووویی 

    دانشنامه دفاعی:
    والا این گوهریا روزها بیشتر پیدایش می‌شود.
    زهرا هم به عنوان ستون پنجم دارد فعالیت می‌کند و برایمان اطلاعات جمع می‌کند.
    کاش علی اصغر٬ گوهریا٬ یه کسی بیاد من یه تیر بهش بندازم...
    خسته شدم چند وقته عملیات نداریم...
    :(:(:(:(:(:(
    دانشنامه دفاعی:
    تیرت را به من بنداز
    منو بکش، با تانک بزن
  • گوهریا ...
  • باسلام اقا یاور و دوستان
    مرجان و زهرا خانوم
    اطلاعیه:
    به دلیل برخی مشکلات فنی و شخصی حدود سه الی چهار روز از جمع شما غایب هستم اطلاعیه اقا یاور هم به جا و به موقع بود و این هم بهانه دست ما داد تا چند روز نباشیم (البته شاید بود و نبود من هم زیاد فرقی نداشت ؟؟؟؟)
    والا زیاد فرق و اهمیت داشت...
    من همیشه بهتون تیر مینداختم...
    موفق و زنده باشید...
    دانشنامه دفاعی:
    من چی کار کنم؟
    چرا اعصابم سر جایش برنمی‌گردد؟
    یکسره عصبانی‌ام
  • کدخدا (م.م.ز)
  • سلام حاجی

    خوبید؟

    ذهن شاعرانه شما کجا ... این تصویرای خشن کجا؟؟

    اما خوب داستان مینویسی
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی