دیشب توی کوچه پایینی عروسی بود. همیشه و هر جا که زوج جوانی را میبینم برایشان دعای خیر و آرزوی خوشبختی میکنم. دیشب هم یک نمونه مشابه! ساعاتی از نیمه شب گذشته و همچنان میخواندند.
از ظاهر امر بر میآمد که عروس و داماد از دو قوم عزیز و شریف مختلف ایرانی هستند. یکی گیلک بود و دیگری کرد. اما بی انصافها صدای این بلندگویشان خیلی زیاد بود. از کوچه پایینی صدایشان میآمد و اذیت میکرد. جوری که وقتی اذان صبح را گفتند از زور سر درد نمیتوانستم جم بخورم.
- ۶ نظر
- ۵۱۹بار مطالعه شده است