این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 28 آیه است
محتواى سوره:
این سوره چنانکه از نامش پیداست سرگذشت نوح پیامبر را بیان میکند، در سورههاى متعددى از قرآن مجید به سرگذشت این پیامبر بزرگ اشاره شده، از جمله سورههاى «شعرا»، «مؤمنون»، «اعراف»، «انبیاء» و از همه مشروحتر در سوره «هود» آمده، ولى آنچه در سوره نوح آمده قسمت خاصى از زندگى اوست که در جائى دیگر به این سبک نیامده است؛ و این قسمت مربوط به دعوت مستمر و پیگیر او به سوى توحید؛ و کیفیت، و عناصر این دعوت است.
با توجه به این که این سوره در مکّه نازل شده؛ و پیامبر و مسلمانان اندک آن زمان در شرائطى مشابه شرائط زمان نوح و یارانش قرار داشتند، مسائل زیادى را به آنها میآموزد.
1- به آنها یاد میدهد که چگونه از طریق استدلال منطقى توأم با محبت و دلسوزى کامل دشمنان را تبلیغ کنند.
2- به آنها میآموزد که هرگز در طریق دعوت به سوى خدا خسته نشوند.
3- به آنها میآموزد که در یک دست وسائل تشویق؛ و در دست دیگر عوامل انذار را داشته باشند؛ و از هر دو در طریق دعوت بهره گیرند.
4- آیات آخر این سوره هشدارى است براى مشرکان لجوج که اگر در برابر حق تسلیم نشوند و به فرمان خدا گردن ننهند عاقبت دردناکى در پیش دارند. برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص: 286
به تعبیر دیگر این سوره ترسیمى است از بیان مبارزه دائمى طرفداران حق و باطل و برنامههایى که طرفداران حق در مسیر خود باید به کار بندند.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله میخوانیم:
«کسى که سوره «نوح» را بخواند از مؤمنانى خواهد بود که شعاع دعوت نوح پیامبر او را فرا میگیرد».
ناگفته پیداست که هدف از تلاوت آن این است که انسان از راه و رسم این پیامبر بزرگ و استقامت و شکیبائى یاران او در راه دعوت به سوى حق الهام گیرد، و خود را در شعاع دعوت او قرار دهد، نه خواندن فاقد اندیشه و فکر و نه اندیشهاى خالى از عمل.
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- گفتیم این سوره بیانگر آن قسمت از حالات نوح است که مربوط به مسأله دعوت او میباشد.
نخست از مسأله بعثت او شروع کرده، میفرماید: «ما نوح را به سوى قومش فرستادیم، و گفتیم: قوم خود را انذار کن پیش از آنکه عذاب دردناک به سراغشان آید» (انا ارسلنا نوحا الى قومه ان انذر قومک من قبل ان یأتیهم عذاب الیم).
این عذاب دردناک ممکن است عذاب دنیا باشد یا عذاب آخرت، و مناسبتر این که هر دو باشد، هر چند به قرینه آیات آخر سوره بیشتر منظور عذاب دنیاست.
(آیه 2)- نوح این پیامبر «اولو العزم» که صاحب نخستین شریعت و آئین الهى بود و دعوت جهانى داشت بعد از دریافت این فرمان به سراغ قومش آمد و «گفت: اى قوم! من براى شما بیم دهنده آشکارى هستم» (قال یا قوم انى لکم نذیر مبین).
(آیه 3)- هدف این است «که خدا را پرستش کنید و از مخالفت او بپرهیزید و مرا اطاعت نمایید» (ان اعبدوا الله و اتقوه و اطیعون).
(آیه 4)- سپس به تشویق آنها پرداخته نتائج مهم اجابت این دعوت را در برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص: 287
دو جمله کوتاه بیان میکند، میگوید: اگر دعوت مرا اجابت کنید «خداوند گناهانتان را میآمرزد» (یغفر لکم من ذنوبکم).
سپس میافزاید: «و شما را تا زمان معینى به تأخیر میاندازد» عمرتان را طولانى کرده و عذاب را از شما دور میدارد (و یؤخرکم الى اجل مسمى).
«زیرا هنگامى که اجل الهى فرا رسد تأخیرى نخواهد داشت اگر میدانستید» (ان اجل الله اذا جاء لا یؤخر لو کنتم تعلمون).
از این آیه به خوبى استفاده میشود که «اجل» و سر رسید عمر انسان دو گونه است «اجل مسمّى» و «اجل نهائى».
قسم اول سر رسیدى است که قابل تغییر و دگرگونى است، و بر اثر اعمال نادرست انسان ممکن است بسیار جلو بیفتد که عذابهاى الهى یکى از آنهاست و به عکس بر اثر تقوا و نیکوکارى و تدبیر ممکن است بسیار عقب بیفتد.
ولى اجل و سر رسید نهائى به هیچ وجه قابل دگرگونى نیست.
در روایات اسلامى نیز روى این معنى تأکید فراوان شده است، از جمله در یک حدیث پر معنى از امام صادق علیه السّلام میخوانیم: «آنها که بر اثر گناهان میمیرند بیش از آنها هستند که به مرگ الهى از دنیا میروند، و کسانى که بر اثر نیکوکارى عمر طولانى پیدا میکنند بیش از کسانى هستند که بر اثر عوامل طبیعى عمرشان زیاد میشود».
(آیه 5)- از هر فرصتى براى هدایت آنها استفاده کردم، اما ...
در اینجا در ادامه رسالت و مأموریت نوح براى دعوت قومش سخنانى از زبان خود او، هنگامى که به پیشگاه پروردگار شکایت برد، نقل شده که بسیار آموزنده است.
سخنان نوح در این زمینه سخنانى است که میتواند راهگشا براى همه مبلغان دینى باشد، میفرماید: «نوح گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز به سوى تو دعوت کردم» (قال رب انى دعوت قومى لیلا و نهارا).
و لحظهاى در ارشاد و تبلیغ آنها کوتاهى نکردم.
برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص: 288
(آیه 6)- «اما دعوت من چیزى جز فرار از حق بر آنان نیفزود» (فلم یزدهم دعائى الا فرارا).
و این عجیب است که دعوت به سوى چیزى سبب فرار از آن شود، اما با توجه به این که تأثیر دعوتها نیاز به یک نوع آمادگى و سنخیت و جاذبه متقابل دارد جاى تعجب نیست که در دلهاى ناآماده اثر معکوس و منفى ببخشد.
(آیه 7)- سپس نوح در ادامه این سخن میافزاید: خداوندا! من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزى انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده، و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدت استکبار کردند» (و انى کلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم و استغشوا ثیابهم و اصروا و استکبروا استکبارا).
گذاشتن انگشت در گوشها براى این بوده که صداى حق را نشنوند و پیچیدن لباس بر خویشتن یا به این معنى است که لباس بر سر میانداختند تا پشتوانهاى براى انگشتان فرو کرده در گوش باشد و کمترین امواج صوتى بر پرده صماخ آنها نرسد، و یا میخواستند صورت خود را بپوشانند مبادا چشمانشان بر قیافه ملکوتى نوح این پیامبر بزرگ بیفتد، در واقع اصرار داشتند هم گوش از شنیدن باز ماند و هم چشم از دیدن! این آیه نشان میدهد که یکى از عوامل مهم بدبختى آنها استکبار و غرور بود که همیشه یکى از موانع مهم راه حق بوده و ثمره شوم آن را در تمام طول تاریخ بشر در زندگى افراد بىایمان مشاهده میکنیم.
(آیه 8)- نوح همچنان به سخنان خود در پیشگاه پروردگار ادامه داده، میگوید: خداوندا! «سپس آنها را با صداى بلند (به اطاعت فرمان تو) دعوت کردم» (ثم انى دعوتهم جهارا).
در جلسات عمومى و با صداى بلند آنها را به سوى ایمان فرا خواندم.
(آیه 9)- به این نیز قناعت نکردم «آشکارا و نهان (حقیقت توحید و ایمان را) براى آنان بیان داشتم» (ثم انى اعلنت لهم و اسررت لهم اسرارا). برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص: 289
این حوصله عجیب، و آن دلسوزى عجیبتر، و پشتکار و استقامت بىنظیر سرمایه او در راه دعوت به آئین حق بود.
و شگفتانگیزتر این که در طول نهصد و پنجاه سال دعوتش تنها حدود هشتاد نفر به او ایمان آوردند یعنى، براى هدایت هر یک نفر بطور متوسط حدود دوازده سال تبلیغ کرد!
(آیه 10)- پاداش دنیوى ایمان: «نوح» در ادامه بیانات مؤثر خود براى هدایت آن قوم لجوج و سرکش این بار روى بشارت و تشویق تکیه میکند، و به آنها وعده مؤکد یدهد که اگر از شرک و گناه توبه کنند خدا درهاى رحمت خویش را از هر سو به روى آنها میگشاید، عرض میکند: خداوندا! «به آنها گفتم: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است ...» (فقلت استغفروا ربکم انه کان غفارا).
(آیه 11)- «تا بارانهاى پربرکت آسمان را پى در پى بر شما فرو فرستد» (یرسل السماء علیکم مدرارا).
خلاصه هم باران رحمت معنوى و هم باران پربرکت مادى او شما را فرا میگیرد.
(آیه 12)- سپس مىافزاید: «و شما را با اموال و فرزندان فراوان کمک میکند» (و یمددکم باموال و بنین).
«و باغهاى سرسبز و نهرهاى آب جارى در اختیارتان قرار مىدهد» (و یجعل لکم جنات و یجعل لکم انهارا).
به این ترتیب یک نعمت بزرگ معنوى، و پنج نعمت بزرگ مادى به آنها وعده داده، نعمت بزرگ معنوى بخشودگى گناهان و پاک شدن از آلودگى کفر و عصیان است، اما نعمتهاى مادى:ریزش بارانهاى مفید و به موقع و پر برکت، فزونى اموال، فزونى فرزندان (سرمایههاى انسانى)، باغهاى پر برکت، و نهرهاى آب جارى.
آرى! ایمان و تقوا طبق گواهى قرآن مجید هم موجب آبادى دنیا و هم آبادى آخرت است.
(آیه 13)- سپس بار دیگر به انذار باز مىگردد، مىگوید: «چرا شما (از خدا برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص: 290 نمیترسید و) براى خدا عظمت قائل نیستید»؟! (ما لکم لا ترجون لله وقارا).
(آیه 14)- «در حالى که شما را مراحل مختلف آفرید» (و قد خلقکم اطوارا).
نخست «نطفه» بىارزشى بودید، چیزى نگذشت که شما را به صورت «علقه» و از آن پس به صورت «مضغه» درآورد، سپس شکل و اندام انسانى به شما داد، بعد لباس حیات در اندام شما پوشانید، و به شما روح و حس و حرکت داد.
نه تنها از نظر جسمانى اشکال مختلفى به خود مىگیرد، که چهره روح و جان شما نیز دائما در تغییر است، هر یک از شما استعدادى دارید، و در هر سرى ذوقى و در هر دلى عشقى است.
و به این ترتیب او در همه جا با شماست و در هر گام رهبرى و هدایت مىکند و با این همه لطف و عنایت او، این همه کفران و بیحرمتى چرا؟
(آیه 15)- حضرت «نوح» در بیانات عمیق و مستدل خود در برابر مشرکان لجوج نخست دست آنها را گرفته و به اعماق وجودشان برد، تا آیات انفسى را مشاهده کنند، سپس آنها را به مطالعه نشانههاى خدا در عالم بزرگ آفرینش دعوت کرده و آنان را به سیر آفاقى مىبرد.
نخست از آسمان شروع کرده، میگوید: «آیا نمىدانید چگونه خداوند هفت آسمان را یکى بالاى دیگرى آفریده است»؟! (ا لم تروا کیف خلق الله سبع سماوات طباقا).
آسمانهاى هفتگانه یکى بالاى دیگرى قرار دارد، و بطورى که در تفسیر آسمانهاى هفتگانه در گذشته گفتهایم تمام آنچه را ما با چشم مسلح و غیر مسلح از ستارگان ثابت و سیار مىبینیم همه جزء آسمان اول است، و شش عالم دیگر یکى ما فوق دیگرى بعد از آن قرار دارد که از دسترس علم و دانش انسان امروز بیرون است، و ممکن است در آینده این شایستگى را پیدا کند که آن عوالم عجیب و گسترده را یکى بعد از دیگرى کشف کند.
(آیه 16)- سپس مىافزاید: «و ماه را در میان آسمانها مایه روشنائى و خورشید را چراغ فروزانى قرار داده است» (و جعل القمر فیهن نورا و جعل برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص: 291
الشمس سراجا).
(آیه 17)- باغبان هستى، شما را همچون گلى پرورش داد! سپس بار دیگر به آفرینش انسان باز مىگردد، مىافزاید: «و خداوند شما را همچون گیاهى از زمین رویانید»! (و الله انبتکم من الارض نباتا).
تعبیر به «انبات» و رویانیدن، در مورد انسان، بخاطر آن است که آفرینش نخستین انسان از خاک است، دوم این که، تمام مواد غذائى که انسان مىخورد و به کمک آن رشد و نمو مىکند از زمین است، یا مستقیما مانند سبزیها و دانههاى غذائى و میوهها، و یا بطور غیر مستقیم مانند گوشت حیوانات، و سوم این که، شباهت زیادى در میان انسان و گیاه وجود دارد و بسیارى از قوانینى که حاکم بر تغذیه و تولید مثل و نمو و رشد گیاهان است بر انسان نیز حکمفرماست.
(آیه 18)- بعد به سراغ مسأله معاد که یکى دیگر از مسائل پیچیده براى مشرکان بوده است رفته، مىفرماید: «سپس شما را به همان زمین باز مىگرداند، و بار دیگر شما را خارج مىسازد» (ثم یعیدکم فیها و یخرجکم اخراجا).
در آغاز خاک بودید بار دیگر به خاک بر مىگردید، و همان کسى که قدرت داشت در آغاز شما را از خاک بیافریند توانائى دارد بار دیگر بعد از خاک شدن لباس حیات در اندامتان بپوشاند.
(آیه 19)- بار دیگر به آیات آفاقى و نشانههاى توحید در عالم بزرگ باز مىگردد و از نعمت وجود زمین سخن مىگوید، میفرماید: «و خداوند زمین را براى شما فرش گستردهاى قرار داد» (و الله جعل لکم الارض بساطا).
نه آن چنان خشن است که نتوانید بر آن استراحت و رفت و آمد کنید، و نه آن چنان نرم است که در آن فرو روید و قدرت حرکت نداشته باشید.
به علاوه بساطى است گسترده و آماده و داراى همه نیازمندیهاى زندگى شما.
(آیه 20)- نه تنها زمینهاى هموار همچون فرش گستردهاى است، بلکه کوهها به خاطر درّه و شکافهایى که در لابلاى آن وجود دارد و قابل عبور است نیز بساط گستردهاى مىباشد هدف این است «تا از راههاى وسیع و درّههاى آن برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص: 292
بگذرید» و به هر جا مىخواهید بروید (لتسلکوا منها سبلا فجاجا).
ولى نه آن انذارهاى نخستین و نه بشارتها و تشویقها و نه استدلالات منطقى هیچ یک در دل سیاه این قوم لجوج اثر نگذاشت.
(آیه 21)- لطف حق با تو مداراها کند ...
هنگامى که نوح آخرین تلاش خود را در طى صدها سال به کار زد، و آن قوم، جز گروه اندکى، همچنان بر کفر و بتپرستى و گمراهى و فساد اصرار ورزیدند از هدایت آنها مأیوس شد، رو به درگاه خدا آورد و تقاضاى مجازات براى آنها کرد.
چنانکه در این آیه میخوانیم: «نوح (بعد از هدایت آنان) گفت: پروردگارا! آنها نافرمانى من کردند، و از کسانى پیروى نمودند که اموال و فرزندانشان چیزى جز زیانکارى بر آنها نیفزوده است» (قال نوح رب انهم عصونى و اتبعوا من لم یزده ماله و ولده الا خسارا).
اشاره به این که رهبران این قوم جمعیتى هستند که تنها امتیازشان اموال و فرزندان زیاد است، آن هم اموال و فرزندانى که جز در مسیر فساد به کار گرفته نمىشود.
(آیه 22)- سپس میافزاید: «و (این رهبران گمراه) مکر عظیمى به کار بردند ...» (و مکروا مکرا کبارا).
آنها طرحهاى شیطانى عظیم و گستردهاى براى گمراه ساختن مردم، و ممانعت از قبول دعوت نوح ریخته بودند، که احتمال دارد همان مسأله بت پرستى بوده باشد، زیرا طبق بعضى از روایات بتپرستى قبل از نوح سابقه نداشت، بلکه قوم نوح آن را به وجود آوردند.
(آیه 23)- این آیه مىتواند گواه این مطلب باشد، زیرا بعد از اشاره سر بسته به این مکر بزرگ مىافزاید: رؤساى آنها «گفتند: دست از خدایان و بتهاى خود برندارید» (و قالوا لا تذرن آلهتکم).
و هرگز دعوت نوح را به خداى یگانه نپذیرید، خدائى که هرگز دیده نمىشود، و با دست قابل لمس نیست! برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص: 293
مخصوصا روى پنج بت تأکید کردند و گفتند: «بتهاى ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر را هرگز رها نکنید و دست از دامنشان نکشید» (و لا تذرن ودا و لا سواعا و لا یغوث و یعوق و نسرا).
از قرائن چنین استفاده میشود که این پنج بت امتیازات ویژهاى داشتند؛ و مورد توجه خاص آن قوم گمراه بودند، به همین دلیل رهبران فرصت طلب آنان نیز روى عبادت آنها تکیه میکردند.
(آیه 24)- سپس نوح مىافزاید: خداوندا! «آنها (رهبران گمراه و خود خواه) گروه بسیارى را گمراه ساختند» (و قد اضلوا کثیرا).
خداوندا! «ظالمان را جز ضلالت میفزا» (و لا تزد الظالمین الا ضلالا).
منظور از افزودن ضلالت و گمراهى ظالمان و ستمگران، همان سلب توفیق الهى از آنهاست که سبب بدبختى آنها مىشود، و یا مجازاتى است که آنها به خاطر ظلمشان دریافت مىدارند که خدا نور ایمان را از آنها مىگیرد، و تاریکى کفر را جانشین آن مىسازد.
(آیه 25)- سر انجام در این آیه خداوند سخن آخر را در این زمینه چنین مىفرماید: «به خاطر گناهانشان غرق شدند، و در آتش دوزخ وارد گشتند و جز خدا یاورانى نیافتند» که در برابر خشم او از آنها دفاع کند (مما خطیئاتهم اغرقوا فادخلوا نارا فلم یجدوا لهم من دون الله انصارا).
تعبیر آیه نشان مىدهد که آنها بعد از غرق شدن بلافاصله وارد آتش شدند، و این عجیب است که از آب فورا وارد آتش شوند! و این آتش همان آتش برزخى است، چرا که طبق گواهى آیات قرآن گروهى بعد از مرگ در عالم برزخ مجازات مىشوند، و طبق بعضى از روایات «قبر» یا باغى از باغهاى بهشت است یا حفرهاى از حفرههاى دوزخ!
(آیه 26)- این قوم فاسد و مفسد باید بروند! در این جا که همچنان ادامه سخنان نوح و شکایاتش از قوم به درگاه خدا و نفرین در باره آنهاست، مىفرماید: «نوح گفت: پروردگارا! هیچ یک از کافران را روى برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص: 294
زمین باقى مگذار»! (و قال نوح رب لا تذر على الارض من الکافرین دیارا).
این سخن را هنگامى گفت که بطور کامل از هدایت آنها مأیوس شده بود، و آخرین تلاش و کوشش خود را براى ایمان آوردن آنها به کار زد و نتیجهاى نگرفت، و تنها گروهى اندک به او ایمان آوردند.
تعبیر به «على الارض» (بر صفحه زمین) نشان مىدهد که هم دعوت نوح جهانى بوده، و هم طوفان و عذابى که بعد از آن آمد.
(آیه 27)- سپس «نوح» براى نفرین خود استدلال میکند و میافزاید: «زیرا اگر آنها را باقى بگذارى بندگانت را گمراه مىکنند، و جز نسلى فاجر و کافر به وجود نمىآورند»! (انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لا یلدوا الا فاجرا کفارا).
این نشان مىدهد که نفرین انبیاء، از جمله نوح (ع) از روى خشم و غضب و انتقامجوئى و کینهتوزى نبود، بلکه روى یک حساب منطقى صورت گرفته است.
(آیه 28)- در پایان، نوح براى خودش و کسانى که به او ایمان آورده بودند چنین دعا مىکند: «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم، و تمام کسانى را که با ایمان وارد خانه من شدند و جمیع مردان و زنان با ایمان را بیامرز و ظالمان را جز هلاکت میفزا» (رب اغفر لى و لوالدى و لمن دخل بیتى مؤمنا و للمؤمنین و المؤمنات و لا تزد الظالمین الا تبارا).
این طلب آمرزش براى این است که نوح میخواهد بگوید گرچه من صدها سال تبلیغ مستمر داشتم، و هرگونه زجر و شکنجه را در این راه تحمل کردم، اما چون ممکن است ترک اولائى در این مدت از من سر زده باشد من از آن هم تقاضاى عفو میکنم، و هرگز خود را در پیشگاه مقدست تبرئه نمینمایم.
«پایان سوره نوح»