- ۷ نظر
- ۱۷۵۰بار مطالعه شده است
تاریخچه پدافند هوایی در ایران از بدو تشکیل
اگر چه دورترین یا قدیمیترین نشانهی پدافند هوایی در ایران، وجود آتشبارهای ضد طیاره در نیروی زمینی ارتش و مجهز به توپهای 57 میلیمتری ساخت کارخانه بوفرس سوئد میباشد. اما در واقع در سال 1297 خورشیدی پس از ظهور هواپیما با قدرت آتش و احساس خطر از سوی آسمان در جنگ اول جهانی فکر دفاع هوایی در ایران نیز به وجود آمده است. حکم عمومی قشونی (فرمان همگانی ارتش) نمره 1825 ماده یک، نخستین دلیل و نشانگر این است که در سال 1312 حداقل دو آتشبار بنام " آتشبار ضد طیاره " در نیروی زمینی ارتش ایران، مجهز به توپ 75 میلیمتری ساخت کارخانه بوفرس سوئد وجود داشته است.
قبل از اینکه این مطلب را بخوانید میخواهم یک نکته را بگویم. من سالها پیش این موضوع را شنیدم و تصاویر این رزمنده را در تلوزیون دیدم. خیلی سال پیش؛ بیش از بیست و اندی سال پیش بود. امروز خیلی دنبال این مطلب گشتم تا پیدایش کردم. امیدوارم باز نشر آن برای کسی که میخواهد دوباره چنین کند ساده باشد.
یکی از مناسبتهایی که این موضوع را برای به اشتراک گذاشتن انتخاب کردم این بود که تاریخ وقوع این حادثه تقریبن مقارن با تاریخ باز نشر است. دیگر اینکه دو سه هفته بود که از جانبازان و شهدای دوران دفاع مقدس مطلبی را به اشتراک نگذاشته بودم. فکر کنم آخرین مطلب مربوط میشد به شهید بزرگوار و دلاور اسلام و ایران (شهید حسن شفیعزاده) پس بسیار بجا و بسزا بود تذکر یکی از دوستان که دانشنامه دفاعی دارد از شهداء و جانبازان غفلت میکند. خدا آن روز را نیاورد که یاد شهداء از ذهنمان و از قلبمان پاک شود. این مردان خوب خدا، معنای شیعه بودن را خیلی شیوا و صریح برای ما به تصویر کشیدند. شیعهای که ولی خود را تنها نمیگذارد. شیعهای که با فریاد هیهات من الذله مولایش را بر لب، شوق امام زمانش در دل و شوری کربلایی در سر به سوی شهادت شتافت.
نظر حافظ اسد درباره میشل عفلق/ مؤسس بعث چطور رقبایش را حذف می کرد؟/ "صدام هدیهای آسمانی برای اعراب بود!"
تصاویری از غواصان خط شکن عملیات کربلای 4 از دریچه دوربین عراقی ها به ثبت رسیده است.
به علت سنگین نشدن صفحه، تصاویر در ادامه مطلب قرار گرفتند. پس از دیدن تصاویر برای شادی روح پاکشان صلوات ختم بفرمایید.
بازگشت پیکر ۱۷۵ شهید غواص دوران دفاع مقدس به کشور با همراهی اهالی فرهنگ مواجه بود؛ همراهی از جنس دلنوشته، سروده و یاد و خاطره.
گردان حضرت یونس یکی از فعال ترین
یگان های سپاه در دوران دفاع مقدس شناخته می شد که در زمینه عملیات های
غواصی آموزش های لازم و مهارت های مورد نیاز جهت انجام عملیات دریایی را
دریافت نموده بود.
به علت تعدد تصاویر را در انتهای مطلب قرار میدهیم. اگر روی لینکها کلیک کنید تصاویر مزبور گشوده میشود.
نماهنگ: منطق امام
با توجه به پهنای باند اینترنت خود ، می توانید این فیلم را با کیفیت های مختلف زیر دریافت
نمایید :
شهر هویزه را به سهام خیام هم می شناسند، دختری که ۸ مهر ۵۹ با عراقی ها درگیر شد. سهام به عراقی هایی که موقع برداشتن آب مزاحمش شدند، گفت مگر شمر هستید که نمی گذارید آب برداریم؟ آن ها هم گلوله ای به پیشانیش زدند و شهیدش کردند. مردم خشمگین شدند، راه پیمایی کردند، به عراقی ها حمله کردند و شهر را آزاد کردند. هویزه از آن روز تا دی ماه ۵۹ آزاد بود و دی ماه دوباره اشغال شد.
خودش را با بغض اینطور معرفی میکند: «اصغر بالویی پدر شهید غواص حسینعلی بالویی». 29 سال انتظار کشیده تا بتواند دوباره آن نوجوان رعنایی را که روزی برای کربلای4 بدرقه اروندرود کرد، ببیند. حالا اما ناراحت نیست. در هر حالی یک جمله را دائم تکرار میکند: «به همهتان تبریک میگویم. تبریک! تبریک! ما امروز برای مبارکباد به دیدار پسرم آمدیم.». آنچنان با جدیت با پیکر شهیدش صحبت میکند و برایش ماوقع را شرح میدهد که انگار او را حی و حاضر مقابل خودش میبیند و احساس افتخار توأم با غمی بزرگ در چهرهاش نشان از درد پدران چشم به راه دفاع مقدس را دارد.
بار اول به خاطر سن کم او را از جبهه برگرداندند/خودم او را به سپاه بردم
حسینعلی 13 ساله را به خاطر کم سن و سال بودن کسی به این راحتی جبهه راه نمیداد. اما پدر واسطه شد و از سپاه شهرستان خواست او را به خاطر علاقهاش به جبهه ببرند. اصغر بالویی در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، با اشاره به اولین اعزام فرزندش به جبهه میگوید: بار اول که پسرم جبهه رفت او را به خاطر سن کمش برگرداندند. 13 ساله بود. آن شب تا صبح نخوابید و ناراحت بود. من صبح او را بردم سپاه گفتم این بچه دارد از بین می رود چرا او را به جبهه نمیبرید؟ همان روز با رفتنش موافقت کردند. چند ماه دوره آموزشی در پادگان داشت. بعد از دو ماه و خرده ای برای دیدنش رفتیم. دیدم فرمانده اش میگوید من به پسر شما آموزش نمیدهم بلکه این بچه دارد به من آموزش میدهد. او را کجا تربیت کردی؟ حسنیعلی چند ماه بعد دوره آموزشاش تمام شد و آمد و رفت کردستان. شش ماه آنجا بود. بعد رفت جنوب و دیگر بار آخر در عملیات کربلای4 بود که رفت و شهید شد. در 5 عملیات شرکت کرد و کربلای 4 آخرین آن بود.
عملیات رمضان در تایخ 23/4/1361، پس از عملیاتهای موفق و چشم گیر ثامن الائمه، طریق ، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس انجام شد و قرین موفقیت نبود. از آنجا که چهار عملیات موفق مزبور توقع فرماندهان و مسئولان یگانهای سازمان رزم سپاه را به شدت افزایش داده بود، شکست و عقب نشینی در عملیات رمضان برای آنها تحمل ناپذیر بود. در واقع، عدم موفقیت در این عملیات، پرسشها و ابهامات بسیاری را در میان فرماندهان و نیروهای رزمنده پدید آورده بود که ادامهِ کار را با مشکل روبه رو می کرد.
برای حل این مشکل در روز یکشنبه 10 مرداد ماه سال
1361، فرماندهان عالی رتبهِ سپاه با حضور فرمانده کل سپاه دلایل و عوامل
عدم موفقیت نیروها را در رسیدن به اهداف عملیات بررسی و سعی کردند با شناخت
بیشتر از وضعیت جبهه، مجدداً نیروها را سازمان دهی و گزینهِ مناسبی را
برای عملیات انتخاب کنند. این جلسه از ساعت 00:9 تا 00:15 طول کشید و تنها،
چند دقیقه برای اقامهِ نماز ظهر و عصر تعطیل شد. مباحث مطرح شده در این
جلسه به دو بخش تقسیم می شد: بخش نخست به گلایه های تلویحی و برادرانهِ
فرمانده سپاه برای پایان دادن به برخی از تردیدها و اشکالهای مطرح شده در
اذهان برخی از کادرهای عملیاتی سپاه که به دلیل عقب نشینیها و سازمان دهی
جدید لشکرها به وجود آمده بود و بخش دوم به بررسیهای فنی و نظامی به منظور
اتخاذ تدابیر لازم برای تداوم عملیات اختصاص داشت. البته، باید یادآور شد
که هر یک از فرماندهان تیپها و لشکرها پیشنهادهای خود را در این زمینه
ارائه کردند.
در «فصلنامه نگین ایران» با نشر اسناد مربوط به جلسات فرماندهان سپاه سعی
شد خوانندگان را با فضای بررسی مسائل و تصمیم گیری در مورد عملیات در طول
جنگ بیشتر آشنا کند. در یکی از این جلسات که روزهای پایانی عملیات رمضان
برگزار شد آمده:
در آغاز جلسه، برادر مصطفی ردانی پور،
فرمانده قرارگاه فتح، آیاتی از ابتدای سوره محمد (ص) را همراه با ترجمه
آنها قرائت کرد و سپس، برادر محسن رضایی سخنانی را به شرح زیر ایراد نمود:
«دیشب یکی از شبهای بسیار نگران
کنندهِ عمرم بود. هنگامی که شرح غم انگیز اظهار عجز فرماندهان تیپ را
شنیدم، احساس کردم که دوستان و همکارانم با مشکلاتی روبه رو شده اند که
باید آنها را حل کرد. در واقع، این مسائل و مشکلات برای برداشتن قدمهای
بلندتر بعدی، که مد نظر امام است و ایشان مرتب آنها را برای ما و مردم بیان
می کنند، ابهاماتی را ایجاد می کند. دیشب، تصمیم گرفتم که در جلسهِ امروز،
به برادران عزیزم عرض کنم که هر کسی نمی خواهد در سازمان رزم و جنگ بماند،
خیلی خالصانه و صادقانه بگوید، سوگند یاد می کنم که در این زمینه، با هیچ
کس صحبت نکنم و به برادران دیگر نیز تأکید می کنم که دربارهِ رفتن شما با
هیچ کس صحبت نکنند.
هر کس کاری یا
مشکلی دارد و نمی خواهد در لشکر و جبهه بماند، می تواند در سپاه شهرستانش
به خدمت مشغول شود، تا دست کم چند نفری که باقی می مانند با هم قسم یاد
کنند که تا پای مرگ با هم باشند. کاری نکنید که اعتبار خون شهیدان از بین
برود، اگر این طور شد، هیچ فایده و ثوابی نخواهیم برد. هر کس می خواهد
بماند و کار کند، باید جبهه (منطقهِ عملیاتی) خودش را مشخص کند و به کار
ادامه بدهد، هر کس هم که نمی خواهد بماند، می تواند هم اکنون برود. ما کار
را با سه نفر هم آ غاز می کنیم، بعد به خدمت امام می رویم و می گوییم آقا
وضعیت ما بدین شکل است و شاید این کار ده ماه طول بکشد.