مقدّمه
شاید باور آن قدری مشکل باشد، امّا واقعیّتی است که وجود دارد. این واقعیّت بُعد دینی ـ اعتقادی و متافیزیکی راهبردهای نظامی آمریکا و اسرائیل است. بنیادهای تئولوژیک راهبردهای نظامی آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه بر باورهایی استوار است که ریشههایی توراتی دارد. این باورها بازگشت دوم مسیح(ع) (از نظر مسیحیان بنیادگرا) و ظهور و آمدن او (از نظر یهودیان صهیونیست) را منوط به وقایعی میداند که از جمله آنها میتوان اجتماع و استقرار یهودیان در سرزمینهای مقدّس؛ ویرانی دو مسجد «الاقصی» و «صخره» در «قدس» و بنای معبد بزرگ یهود بهجای آنها و وقوع نبرد آخرالزّمان یا آرمگدون در صحرای هرمجدون، در سرزمینهای اشغالی (اسرائیل) را نام برد.
اینها وجوه اشتراک مسیحیّت بنیادگرا و معتقدان به عهد عتیق و یهودیان بنیادگرا است. این دو گروه جریان اعتقادی ـ سیاسیای را بهوجود آوردند که به مسیحیّت صهیونیستی یا صهیونیسم مسیحی موسوم گشته است. مطالعات تاریخی دربارة این پدیده نشان میدهد که این جریان در بسیاری از تحوّلات سیاسی و تغییرات ژئوپولیتیکی، خصوصاً پیدایش کشور نامشروع اسرائیل نقش اساسی و جدّی داشته است.
به رغم وجود راست مسیحی که نقش قابل توجّهی را در مبارزه با بحرانهای اخلاقی و اجتماعی داخلی در آمریکا به عهده دارد، مسیحیّت صهیونیستی بیشترین توان خود را به کنترل سیاست خارجی آمریکا و هدایت آن در راستای حصول اهداف سیاسی ـ دینیای که برگرفته از نگرش و جهانبینی توراتی میباشد، معطوف داشته است.
هر چند که طیّ سالهای اخیر و بهطور مشخّص در دهة پایانی قرن بیستم میلادی، راست مسیحی در راستای اهداف خود ـ که عموماً تعقیب دکترین مسیحیسازی و ترویج ارزشهای اخلاقی مسیحی است ـ
تلاش نموده تا بهطور جدّی بر سیاست خارجی آمریکا تأثیر گذارد، امّا نوع توجّه و نگرش آنها به اهداف مورد نظر در سیاست خارجی آمریکا با جریان مسیحیّت صهیونیستی دارای وجوه افتراق بارزی است که پرداختن به آن نیازمند مجال دیگری است. بههر حال در نوشتهای که هماکنون در پیش روی شماست، پیدایش و تطوّر تاریخی پدیدة مسیحیّت صهیونیستی یا صهیونیسم مسیحی1 و خاستگاه این جریان مورد بررسی قرار میگیرد. از آنجایی که خاستگاهِ زمانی این پدیده مقارن با سربرداشتن پروتستانتیسم در قرون میانه در اروپاست، بنابراین جریان پروتستانتیسم و بهویژه پیوریتانیسم به عنوان بستر جریان مسیحیّت صهیونیستی بهطور مشروح مورد بررسی قرار گرفته است. وجود عناصر عبرانی و آموزههای تئولوژیک عهد عتیق در پروتستانتیسم مسیحی که وجه تمایز بارز و شاخص مسیحیّت کاتولیک و پروتستان است، این ظن و گمان را موجب گردیده است که پروتستانتیسم نوعی یهودیگری در مسیحیّت بوده است.
براساس آرا و نظراتی که ملاحظه خواهید نمود، رهبران و بنیانگذاران پروتستانتیسم، خود به یهودیبودن یا یهودیگری متّهمند. این اتّهامات علاوه بر اینکه از جانب کلیسای کاتولیک به آنها وارد شده، در بسیاری از منابع یهودی نیز مورد تأیید قرار گرفته است. بنابراین، نقش یهود و یهودیگری در پیدایش پروتستانتیسم مسیحی انکار ناپذیر مینماید. نکتة قابل ذکر دیگری که در اینجا باید به آن توجّه داده شود این است که شاید برای بسیاری علّت همراهی و همآوایی دو دولت بریتانیا و آمریکا چندان روشن نباشد و اینکه چرا انگلیس، به رغم اینکه دولتی اروپایی است تا این اندازه با اروپا مخالفت نموده و خطوط سیاست خارجی آن حداقل دربارة بعضی از مسائل، خصوصاً حمایت از رژیم نامشروع صهیونیستی، بحث نفت خاورمیانه و خلیجفارس، صلح خاورمیانه و حرکتهای نظامی، با آمریکا منطبق است. این امر یک وجه تاریخی ـ اعتقادی دارد که در جنبش پیوریتانیسم نهفته است. جنبشی که از انگلیس سربرداشت و به آمریکا رفت و در تکوین و شکلگیری هویّت اعتقادی ـ فرهنگی آمریکا نقش بهسزایی بازی نمود.
بخش اوّل:
مسیحیّت صهیونیستی، فرایند تاریخی ـ دینی پروتستانتیسم
پروتستانتیسم را میتوان به نوعی بازگشت و رجعت مسیحیان به عهد عتیق یا تورات نامید. نهضت پروتستانتیسم بهطور مشخّص با مارتین لوتر و آرای اعتقادی جدید او دربارة مسیحیّت آغاز میگردد. لوتر خود پیش از آغاز نهضت پروتستانتیسم تحت تأثیر عمیق آموزههای فلسفی، تئولوژیک و جهانبینی عبرانی بوده است. به هنگام تحقیق و پژوهش دربارة لوتر، به عنوان بزرگترین پیشوای پروتستانتیسم و اینکه او چگونه مجذوب چنین رویکردی گردید، با علاقة فراوان او به دین یهود و منابع عبرانی روبهرو میشویم.2
تأثیرپذیری لوتر و همفکران او از تئولوژی عهد عتیق در یک فرایند طبیعی موجب پیدایش تغییرات بزرگی در مفاهیم دینی کلیسای کاتولیک گردید و رویکرد به بهشت دنیایی به جای آخرتگرایی مسیحی نشست. ربح و ربا که در مسیحیّت کاتولیک تحریم شده بود، در مسیحیّت پروتستان مجاز شناخته شد و پس از آن با سرعت و همراه با توسعة پروتستانتیسم در اروپا گسترش یافت. بزرگداشت یهودیان و برتر داشتن قوم یهود و متعلّق دانستن سرزمینهای فلسطین تحت عنوان به اصطلاح ارضموعود و سرزمینهای مقدّس وعده داده شده به قوم یهود از جانب خداوند، شاخصة دیگر پروتستانتیسم لوتری بود. لوتر در این ستایش و تمجید از به اصطلاح قوم برگزیدة خداوند، به اندازهای پیش رفت که شبهة یهودی بودن او در محافل مسیحی کاتولیک به صورت جدّی مطرح گردید. خود او نیز با انتشار کتابی که تحت عنوان «عیسی مسیح یک یهودی زاده شد»3 در سال 1523م. به رشتة تحریر درآورد، به این شبهه بیش از پیش دامن زد. او در این کتاب نوشت:
یهودیان خویشاوندان خداوند ما (عیسی مسیح) هستند، برادران و پسر عموهای اویند، روی سخنم با کاتولیکهاست. اگر از اینکه مرا کافر بنامند خسته شدهاند، بهتر است مرا یهودی بخوانند.4
ستایش لوتر از یهودیان در شرایطی که کلیسای کاتولیک بهعنوان باور حاکم و مقتدر بر اعتقاداتی کاملاً ضدّ یهودی استوار بود این شبهه را بهطور فزاینده مطرح میساخت که پروتستانتیسم، مسیحیّتی است که بنیادها و شالودههای آن یهودی است و شاید این نظر بهنحوی بیانگر پیدایی مسیحیّت یهودی بود. لوتر در سالهای پایانی عمر خود با نوشتن مطالبی علیه یهودیان توانست بهنوعی نام خود را بهعنوان یک ضدّیهودی در تاریخ رسمی ثبت نماید؛ امّا این اقدام لوتر نیز نتوانست بدبینی بهوجود آمده را برطرف کند.
لوتر بعد از پاولوس قدیس، به عنوان پایهگذار دومین انحراف بزرگ در مسیحیّت شناخته میشود. باید یادآور شویم که پاولوس، پایهگذار تثلیث در مسیحیّت نیز همچون لوتر تحت نفوذ (دین) عبرانی قرار داشت. او یک یهودی با نام حقیقی شائول بود و قبل از مسیحی شدن در قدس مطالعات و تحقیقات گستردهای بر روی کتاب «کابالا» منبع باطنیگرایی عبرانی انجام داده بود.5
نکتة جالب توجّه دیگر دراینباره، حمایت و زمینهسازی توسعه و ترویج پروتستانتیسم توسط یهودیان بود. به نظر میرسد که یهودیان با حمایت از پروتستانتیسم در صدد تحقّق دو هدف راهبردی خود بودند:
اوّل اینکه کلیسای کاتولیک؛ یعنی کانون بزرگ خصومت و دشمنی علیه خود را از اریکة قدرت به زیر کشند؛
دوم اینکه جهانبینی و اعتقادات قومی ـ دینی خود را در شکل و شمایلی جدید عرضه نموده و روند یهودیسازی اساس تمدّن سدههای میانه و در ادامة آن سدههای جدید اروپا را فراهم سازند که به هر دو هدف خود نیز نایل آمدند.
تحوّل باور مسیحی ـ یهودی و تبدیل آن به مسیحیّت صهیونیستی بهعنوان ایدئولوژی پروتستانهای قرون میانه توسط پیوریتنها صورت پذیرفت. این فرقة پروتستان که ساختار هنجارهای اخلاقی آن تماماً منطبق با تورات بود و بهعنوان یهودیگری انگلیسی شناخته میشد،6 توسط فردی کالوینیست پروتستان، بهنام ویلیام تیندل7 پایهگذاری شده و در اروپا گسترش یافته بود و خود شاخهای از کالوینیسم به حساب میآمد.
با سرنگونی پادشاه انگلیس توسط کرومول پیوریتن و قدرت گرفتن پیوریتنها و بازگشت یهودیان به انگلستان مبانی و شالودههای مسیحیّت صهیونیستی کاملاً مستحکم میگردد؛ زیرا با قدرت گرفتن پیوریتانیسم در انگلیس و متعاقب آن آمریکا و شمال آتلانتیک، مطالعات توراتی گسترش یافته و توجّه فوقالعادّهای به زبان عبری نشان داده شد. وابستگی پیوریتانیسم به یهودیّت به اندازهای بود که از دیگر مذاهب پروتستان دراینباره پیشی گرفته بود و در حالی که مذهبی یهودی نبود، ولی صفت جودایزر8 را کسب کرده بود.9
پیوریتنها قانون و قواعد توراتی را با دقّت و وسواس به کار میبستند و به پالووس قدیس نیز که واضع آموزة مسیحی اسرائیل جدید بود، علاقه نشان میدادند.10
پیوریتنها ضمن همانندانگاری خود با یهودیان یادشده در تورات، برای خود هویّت یهودی جدیدی کسب کردند و بر فرزندان خود نامهای یهودی مثل ساموئل، آموس11، سارا یا جودیت12 میگذاشتند.13
پیوریتنها همچنین حمایتهای استراتژیکی از یهودیان زمان خود به عمل میآوردند. در آن زمان در انگلستان هیچ یهودیای وجود نداشت؛ زیرا پادشاه انگلستان در قرن سیزدهم به اتّهام رباخواری و استثمار مردم، کلّیة یهودیان را از کشور خود اخراج نموده بود؛ امّا یهودیان خواستار بازگشت به انگلستان بودند؛ زیرا در کتاب مقدّس آنها این اصل وجود داشت که قبل از آمدن حضرت مسیح(ع)، آنها باید در تمامی دنیا پخش میشدند. پیوریتنها که احترام فوقالعادّهای برای تورات قائل بودند و در راستای تحقّق این پیشگویی تورات از یهودیان، به مثابة قوم برگزیده در راستای تحقّق پیشگویی یادشده با هیجان و خلوص، حمایت بهعمل میآوردند.
قدرت گرفتن پیوریتانیسم موجب پدید آمدن دیدگاه جدیدی نسبت به یهودیان گردید. با گسترش کالوینیسم، یهودیان مورد علاقه و احترام پیروان آن قرار گرفتند؛ زیرا آنها بر مبنای تئولوژی پیوریتانیسم، حافظان فرهنگ و زبان تورات بودند. بنابراین براساس اعتقادات پیوریتنها قبل از بازگشت مجدّد مسیح باید یهودیان به سرزمینهای مقدّس بازمیگشتند.14
رجینا شریف15 نویسندة یهودی در کتاب خود با عنوان «صهیونیسم غیر یهودی»16 در توصیف و بیان حمایت پیوریتنها از تئوری قوم برگزیده و همینطور تئوری بازگشت یهودیان به سرزمینهای موعود چنین مینویسد:
کارتریس، رهبر کلنی پیوریتنهای «آمستردام» در نامة خود، این موضوع را نیز روشن نموده است که: دولت انگلیس با شهروندان جدیدش که از «هلند» خواهند آمد، اوّلین و بهترین کشوری خواهد بود که فرزندان اسرائیل، دختران و پسران اسرائیلی را با کشتی به سرزمینهای موعود، سرزمینهای ابراهیم، اسحاق و یعقوب انتقال خواهد داد.17
قول حمایت از صهیونیسم که از سوی پیوریتنها داده شده بود، بهطور کامل اجرا شد. در قرن بیستم، رهبران صهیونیسم که برای تشکیل دولت یهودی در فلسطین در جستوجوی کمک و یاری بودند، بزرگترین حمایت را از مسیحیان ـ صهیونیست آینده و کلیسای پروتستان که در اصل ادامة پیوریتنها بودند، دریافت داشتند. به این ترتیب که تصمیم اتّخاذ شده از جانب لرد بالفور18 مبنی بر حمایت سیاسی از تشکیل یک دولت یهودی در فلسطین بیش از آنکه یک برآورد سیاسی باشد مبتنی بر باورها و اعتقاداتی بود که بر مبنای آن، سرزمینهای مقدّس از جانب خداوند در اختیار یهودیان گذاشته شده بود و به آنها تعلّق داشت.19
بهزودی جماعت یهودی بازگشته به انگلستان در مدّت زمان کوتاهی به قدرت اقتصادی قابل توجّهی تبدیل شدند. خاندان روتچیلد نیز از میان این جماعت سربرداشت.
رسالت هواداری پیوریتنها از یهود، تنها به داخل مرزهای انگلستان محدود نماند؛ بلکه این جریان بهطور گسترده در قرنهای 16 و 17 میلادی در کشورهای انگلیسی زبان رشد و توسعه یافت.
عصر پیوریتانیسم در آمریکا یا نیواینگلند آن روزگار با تأسیس اوّلین کلونی پیوریتنی در سال 1620م. در «ماساچوست»20 آغاز گردید. بعدها کلونیهای بزرگ تأسیس شده در «پلیموس»21 ضمن توسعه و گسترش خود، تمامی «نیواینگلند» را در بر گرفتند. پیورتینها چنان دلباختة عهد عتیق شده بودند که میخواستند به جای نیواینگلند نام نیو اسرائیل را به آمریکا بدهند22 و اینچنین پیوریتانیسم در تأسیس آمریکا نقشآفرینی نمود.
همگونگی پروتستانتیسم آمریکایی برآمده از پیوریتانیسم و احساس مشترک آن با یهودیّت در منابع دیگری نیز مورد اشاره قرار گرفته است. ادوارد تیونان23 در کتاب خود با عنوان «لابی: قدرت سیاسی یهودیان و سیاست خارجی آمریکا»24 چنین مینویسد:
براندیس25 رهبر حرکت صهیونیستی آمریکا، بههنگامی که مشغول توسعة فعّالیتهای سازمان خود بود، بهناگاه صاحبِ دوستی در کاخ سفید شد. این دوست ویلسون، رئیس جمهور (آمریکا) بود. ویلسون نه تنها براندیس را در سال 1916م. به ریاست دادگاه قانون اساسی آمریکا منسوب نمود؛ بلکه همزمان با آن از تئوری صهیونیسم مطرح شده توسط این دوست جوان خود نیز حمایت بهعمل آورد...
این موضع ویلسون بسیار فراتر از تصمیمگیری سیاسی عملگرایانه بود. ویلسون که خود فرزند کشیش پرس بیترین بود و بهطور مدام کتاب مقدّس را مطالعه میکرد، نسبت به یهودیان و سرنوشت آنها احساس علاقه مینمود. در پروتستانتیسم آمریکایی نسبت به آرمان صهیون، گرایش بزرگ و قابل توجّهی وجود دارد. گروس همچنین این اظهارات ویلسون را که من خود به عنوان فرزند یک کشیش پروتستان در مقابل سرزمینهای مقدّس و بازگردانیدن آن به صاحبان اصلیاش احساس وظیفه مینمایم نیز نقل میکند.26
جماعت پروتستانها در آمریکا تحت چنین القائاتی قرار دارند.
پروتستانهای بنیادگرا در آمریکا (تشکیل کشور) اسرائیل را وعدة تحقّق یافته تلقّی میکنند. کوچکترین اعتراض به کمکها و حمایتهای آمریکا از اسرائیل، از سوی این جماعت با اعتراضهای شدیدی روبهرو میشود.27 همان تلقّی کردن دولت اسرائیل با یهودیانی که در تورات ذکر آنها رفته است، فلسطینهایی که در غزه و شریعة غربی زندگی میکنند نیز به عنوان مردم کنعان قلمداد میگردند.28 بدین ترتیب این جماعت حفظ قدرت و اقتدار آمریکا را نیز منوط به حمایت از اسرائیل میدانند. جری فالول یکی از رهبران بیش از 40 میلیون پروتستان ایوانجلیک اعلام میدارد:
هر رفتاری که دیگر کشورها با اسرائیل داشته باشند خداوند نیز همان رفتار را با آنها خواهد داشت.29
دشمن مشترک ایوانجلیکها و یهودیان که دوستی نزدیک با یکدیگر دارند ـ بنا بر گفتة نوام چامسکی ـ
مسلمانان هستند.30
به این ترتیب میتوان گفت: جنبش پروتستانتیسم در مقیاس وسیعی بازگشت و رویکرد به عهد عتیق و جهاننگری عبرانی است و این رویکرد دارای آثار اجتماعی، اقتصادی (زایش کاپیتالیسم و مشروعیّت یافتن بهره و ربا) و اجتماعی، سیاسی (نوعی هواداری غیر عادی از یهودیّت و دلدادگی به آن) بوده است.
حال که تا حدودی چگونگی شکلگیری مسیحیّت صهیونیستی به مثابه فرایند تاریخی پروتستانتیسم بیان گردید. ضرورتاً میبایستی به کارکردهای آن از نظر تاریخی، سیاسی نیز پرداخته شود.
بخش دوم:
صهیونیسم مسیحی چیست؟
وقتی از گروههای دینی رادیکال در رویارویی اسرائیل و فلسطین سخن به میان میآید، بیدرنگ گروههای دینیای که تحت نام اسلام و یهودیّت قرار دارند، به ذهن متبادر میگردند. در صورتی که گروههای رادیکال و افراطی مسیحیای که نامی از آنها برده نمیشود، در این میان اهمّیت غیر قابل انکاری دارند. این گروهها از آن جهت که نقش فعّالی را در رویارویی اسرائیل و فلسطینیان بر عهده داشته و مخالف هرگونه برقراری صلح بین آنها هستند، به گروههای افراطی معروفند.
گروههای مسیحی یادشده عموماً بنیادگرا31 (رادیکال) بوده و جانبدار و هوادار اسرائیل و رهبران بعضی از این گروهها اسرائیلی هستند. بعضی از این گروهها با حمایت از سیاستهای صهیونیستی دولت اسرائیل و بعضی از گروههای دیگر یهودی، به توسعه و شدّت گرفتن درگیری و رویارویی در خاورمیانه دامن میزنند. گروههای دیگر نیز غیر مستقیم دراینباره فعّال هستند. این گروهها در حال جمعآوری اعانه و کمک برای اسرائیل و گروههای اسرائیلی در دیگر کشورها بوده و در این کشور اطّلاعات نادرستی را به جانبداری از اسرائیل دربارة درگیری و رویاروییهای داخلی در اسرائیل پخش میکنند. همچنین این گروهها در حکومتهای کشورهای خود گروههای نفوذ (لابی)ی را در حمایت از اسرائیل تشکیل داده یا میدهند.
از جمله این گروههای نفوذ، لابی موجود در کنگرة آمریکاست که به میزان قابل توجّهی کارایی دارد. لابی گروههای یادشده که جانبدار اسرائیل بوده و در کنگره صاحب نفوذ است، به میزانی بزرگ و قدرتمند است که هر ساله به واسطة آن 5/5 میلیارد دلار از جانب دولت آمریکا به اسرائیل پرداخت میشود.32
بنیادهای دین شناختی صهیونیسم مسیحی
شاید فهم و درک حمایت گروههای مسیحی بنیادگرا از یک دولت یهودی و اشتیاق وافر آنها به این دولت در مرحلة اوّل ممکن نباشد. علّت حمایت آنها از چنین دولتی، تفاسیری است که از کتاب مقدّس بهعمل آمده است. آنها به معانی ادبی کتاب مقدّس به مثابه کلام خدا باور داشته و بعضی از بخشهای مشخّص کتاب مقدّس را به عنوان پیشگویی آخرین جنگ بزرگی که در صحرای هرمجدون واقع در فلسطین اشغالی رخ خواهد داد، تعبیر مینماید. این جنگ بهعنوان آخرین جنگ بزرگ در کتاب مقدّس و به زبان عبرانی آرمگدون34 نامیده شده است. جنگ آرمگدون تنها و تنها پس از گردهمایی و استقرار یهودیان به عنوان یک ملّت در قلمرو ارض موعود35 بهوقوع خواهد پیوست. گروههای مسیحی یاد شده یهودیان را تنها بندگان برگزیدة خداوند قلمداد نموده و اعتقاد دارند که خداوند سعادت دنیا را به یهودیان و سعادت اخروی را نیز به آنها (گروههای مسیحی) عطا خواهد نمود؛ زیرا خداوند نیکی و سعادت اخروی را به آنها وعده داده است. به دلیل وعدة سعادت اخروی، این گروههای صهیونیست مسیحی خود را مسیحیان از نو زاده شده36 نامیده و معتقدند که آرمگدون را نخواهند دید و هیچگونه تألّمات ناشی از این دوره را نیز متحمّل نخواهند شد. آنها اعتقاد دارند که توسط خداوند به آسمانها برده خواهند شد و این رخداد و واقعه را Rapture (به معنی خوشی و شادمانی بی حدّ و حصر) نامیده و معتقدند که این حالت فقط و فقط شامل حال مسیحیان یادشده، خواهد بود.
این دکترین که از سوی دیگر کلیساها نیز پذیرفته شده است، هزارهگرایی37 نامیده میشود. در کتاب مقدّس (تورات) به وقوع این جنگ در هزارة سوم اشاره شده یا اینکه چنین تفسیری از آن بهعمل آمده است. از سوی دیگر گفته میشود که عیسی مسیح در این جنگ از آسمان به زمین باز خواهد گشت. او دجّال را در اینجا خواهد کشت. پس از آن پادشاهی خود را آغاز خواهد نمود و دوران صلحآمیزی که سالیان سال ادامه خواهد یافت، آغاز خواهد گردید. بدین ترتیب دلیل علاقة، مسیحیان صهیونیست بنیادگرا به اسرائیل و آغاز سریع جنگی که خود زمینة بازگشت مجدّد مسیح را فراهم خواهد ساخت، روشن میگردد.
گروههای صهیونیست مسیحی یاد شده از آنجایی که معتقد به وجود هفت مرحلة گذار در کتابمقدّس هستند، خود را تدبیرگرایان یا38 dispensationalism میدانند. در عین حال این گروههای مسیحی بهدلیل اینکه قبل از جنگ آرمگدون بودهاند و از فلاکت، مشقّات، درد و رنج آن جنگ دور نگهداشته شدهاند، خود را بخشودهشدگان مینامند.
این مراحل (هفتگانه) که در کتاب مقدّس پیشگویی شده و بخشوده شدگان به آن اعتقاد دارند، عبارتند از:
1. بازگشت یهودیان به فلسطین؛
2. ایجاد دولت یهود؛
3. موعظه شدن انجیل به بنیاسرائیل و دیگر مردم در تمامی دنیا؛
4. (حصول مرحله) وجه (Rapture) به بهشت رفتن کلّیة کسانی که به کلیسا ایمان آوردهاند؛
5. دوران فلاکت؛39 این مرحله هفت سال طول خواهد کشید. در این مرحله یهودیان و دیگر (به اصطلاح) مؤمنان ظلم خواهند دید. امّا سرانجام صالحان با پیروان دجّال به نبرد خواهند پرداخت؛
6. وقوع جنگ آرمگدون، جنگی که در صحرای مجدون در فلسطین اشغالی به وقوع خواهد پیوست؛
7. شکست لشکریان دجّال و استقرار پادشاهی مسیح. پایتخت این پادشاهی، اورشلیم (قدس) خواهد بود. این پادشاهی به وسیلة یهودیان اداره خواهد شد و یهودیان به مسیح خواهند پیوست یا مسیحی خواهند شد.
مراحل یاد شده، بنیانهای اعتقادی بخشوده شدگان است. امّا در میان گروههای یادشده بعضی تفاوتها وجود دارد؛ بهعنوان مثال، نقطه نظرات متفاوتی که دربارة عاقبت و فرجام یهودیان در میان آنها وجود دارد؛ مانند بازگشت تمامی آنها به سرزمین اسرائیل و مواردی از این قبیل.
بخشوده شدگان از تعیین و بازشناسی مکانهای پیشگویی شده توسط کتاب مقدّس بسیار خوششان میآید؛ مثل بازشناسی (تعیین حدود) صحرای هرمجدون در فلسطین اشغالی. بخشودهشدگان با داشتن این تلقّی که بعضی از کلمات عبرانی بهکار رفته دربارة دجّال در بخشهایی از کتاب مقدّس در انگلیس مترادف روسیه و مسکو است، چنین تعبیر میکنند که دجّال از سمت روسیه خواهد آمد. آنها اعتقاد دارند که نبرد آرمگدون نبردی با سلاحهای هستهای خواهد بود. آمریکا که در این جنگ در کنار اسرائیل قرار خواهد گرفت، دچار انحطاط اخلاقی خواهد شد.
کتاب هال لیندزی40 با نام «زمین سیارة بزرگ مرده»41 که از سوی تعدادی از رهبران بنیادگرای بخشوده شدگان بسیار تأثیرگذار عنوان شده است بهخوبی تعیین کننده این تئوری و پرفروشترین کتاب دراینباره بوده است.42
مسیحیّت در پی تلافی کردن سیاستهای آنتی سیمیتیک (یهود ستیزی) در تاریخ گذشته خود است؛ امّا در عین حال این موضوع برای بعضی از گروهها بهصورت یک پارادوکس درآمده است؛ چرا که به زعم آنها مسیحیان برتر از یهودیان هستند. بهعنوان مثال آنها قبول دارند که یهودیان بندگان برگزیدة خداوند هستند و قبول دارند که بهعنوان یک واسطه در بازگشت مجدّد مسیح عمل مینمایند؛ امّا معتقدند در صورتی که یهودیان پذیرای مسیح نباشند، نمیتوانند به بهشت بروند. پارادوکس دیگر اینکه بخشودهشدگان معتقدند که دیاسپورا (سرگردانی یهود و متفرّق شدن آنها) و حتّی قتل عام آنها توسط نازیها مجازاتی الهی و ناشی از ایمان نیاوردن یهودیان به مسیح و کشته شدن مسیح توسط آنها است.
شاید باور آن قدری مشکل باشد، امّا واقعیّتی است که وجود دارد. این واقعیّت بُعد دینی ـ اعتقادی و متافیزیکی راهبردهای نظامی آمریکا و اسرائیل است. بنیادهای تئولوژیک راهبردهای نظامی آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه بر باورهایی استوار است که ریشههایی توراتی دارد. این باورها بازگشت دوم مسیح(ع) (از نظر مسیحیان بنیادگرا) و ظهور و آمدن او (از نظر یهودیان صهیونیست) را منوط به وقایعی میداند که از جمله آنها میتوان اجتماع و استقرار یهودیان در سرزمینهای مقدّس؛ ویرانی دو مسجد «الاقصی» و «صخره» در «قدس» و بنای معبد بزرگ یهود بهجای آنها و وقوع نبرد آخرالزّمان یا آرمگدون در صحرای هرمجدون، در سرزمینهای اشغالی (اسرائیل) را نام برد.
اینها وجوه اشتراک مسیحیّت بنیادگرا و معتقدان به عهد عتیق و یهودیان بنیادگرا است. این دو گروه جریان اعتقادی ـ سیاسیای را بهوجود آوردند که به مسیحیّت صهیونیستی یا صهیونیسم مسیحی موسوم گشته است. مطالعات تاریخی دربارة این پدیده نشان میدهد که این جریان در بسیاری از تحوّلات سیاسی و تغییرات ژئوپولیتیکی، خصوصاً پیدایش کشور نامشروع اسرائیل نقش اساسی و جدّی داشته است.
به رغم وجود راست مسیحی که نقش قابل توجّهی را در مبارزه با بحرانهای اخلاقی و اجتماعی داخلی در آمریکا به عهده دارد، مسیحیّت صهیونیستی بیشترین توان خود را به کنترل سیاست خارجی آمریکا و هدایت آن در راستای حصول اهداف سیاسی ـ دینیای که برگرفته از نگرش و جهانبینی توراتی میباشد، معطوف داشته است.
هر چند که طیّ سالهای اخیر و بهطور مشخّص در دهة پایانی قرن بیستم میلادی، راست مسیحی در راستای اهداف خود ـ که عموماً تعقیب دکترین مسیحیسازی و ترویج ارزشهای اخلاقی مسیحی است ـ
تلاش نموده تا بهطور جدّی بر سیاست خارجی آمریکا تأثیر گذارد، امّا نوع توجّه و نگرش آنها به اهداف مورد نظر در سیاست خارجی آمریکا با جریان مسیحیّت صهیونیستی دارای وجوه افتراق بارزی است که پرداختن به آن نیازمند مجال دیگری است. بههر حال در نوشتهای که هماکنون در پیش روی شماست، پیدایش و تطوّر تاریخی پدیدة مسیحیّت صهیونیستی یا صهیونیسم مسیحی1 و خاستگاه این جریان مورد بررسی قرار میگیرد. از آنجایی که خاستگاهِ زمانی این پدیده مقارن با سربرداشتن پروتستانتیسم در قرون میانه در اروپاست، بنابراین جریان پروتستانتیسم و بهویژه پیوریتانیسم به عنوان بستر جریان مسیحیّت صهیونیستی بهطور مشروح مورد بررسی قرار گرفته است. وجود عناصر عبرانی و آموزههای تئولوژیک عهد عتیق در پروتستانتیسم مسیحی که وجه تمایز بارز و شاخص مسیحیّت کاتولیک و پروتستان است، این ظن و گمان را موجب گردیده است که پروتستانتیسم نوعی یهودیگری در مسیحیّت بوده است.
براساس آرا و نظراتی که ملاحظه خواهید نمود، رهبران و بنیانگذاران پروتستانتیسم، خود به یهودیبودن یا یهودیگری متّهمند. این اتّهامات علاوه بر اینکه از جانب کلیسای کاتولیک به آنها وارد شده، در بسیاری از منابع یهودی نیز مورد تأیید قرار گرفته است. بنابراین، نقش یهود و یهودیگری در پیدایش پروتستانتیسم مسیحی انکار ناپذیر مینماید. نکتة قابل ذکر دیگری که در اینجا باید به آن توجّه داده شود این است که شاید برای بسیاری علّت همراهی و همآوایی دو دولت بریتانیا و آمریکا چندان روشن نباشد و اینکه چرا انگلیس، به رغم اینکه دولتی اروپایی است تا این اندازه با اروپا مخالفت نموده و خطوط سیاست خارجی آن حداقل دربارة بعضی از مسائل، خصوصاً حمایت از رژیم نامشروع صهیونیستی، بحث نفت خاورمیانه و خلیجفارس، صلح خاورمیانه و حرکتهای نظامی، با آمریکا منطبق است. این امر یک وجه تاریخی ـ اعتقادی دارد که در جنبش پیوریتانیسم نهفته است. جنبشی که از انگلیس سربرداشت و به آمریکا رفت و در تکوین و شکلگیری هویّت اعتقادی ـ فرهنگی آمریکا نقش بهسزایی بازی نمود.
بخش اوّل:
مسیحیّت صهیونیستی، فرایند تاریخی ـ دینی پروتستانتیسم
پروتستانتیسم را میتوان به نوعی بازگشت و رجعت مسیحیان به عهد عتیق یا تورات نامید. نهضت پروتستانتیسم بهطور مشخّص با مارتین لوتر و آرای اعتقادی جدید او دربارة مسیحیّت آغاز میگردد. لوتر خود پیش از آغاز نهضت پروتستانتیسم تحت تأثیر عمیق آموزههای فلسفی، تئولوژیک و جهانبینی عبرانی بوده است. به هنگام تحقیق و پژوهش دربارة لوتر، به عنوان بزرگترین پیشوای پروتستانتیسم و اینکه او چگونه مجذوب چنین رویکردی گردید، با علاقة فراوان او به دین یهود و منابع عبرانی روبهرو میشویم.2
تأثیرپذیری لوتر و همفکران او از تئولوژی عهد عتیق در یک فرایند طبیعی موجب پیدایش تغییرات بزرگی در مفاهیم دینی کلیسای کاتولیک گردید و رویکرد به بهشت دنیایی به جای آخرتگرایی مسیحی نشست. ربح و ربا که در مسیحیّت کاتولیک تحریم شده بود، در مسیحیّت پروتستان مجاز شناخته شد و پس از آن با سرعت و همراه با توسعة پروتستانتیسم در اروپا گسترش یافت. بزرگداشت یهودیان و برتر داشتن قوم یهود و متعلّق دانستن سرزمینهای فلسطین تحت عنوان به اصطلاح ارضموعود و سرزمینهای مقدّس وعده داده شده به قوم یهود از جانب خداوند، شاخصة دیگر پروتستانتیسم لوتری بود. لوتر در این ستایش و تمجید از به اصطلاح قوم برگزیدة خداوند، به اندازهای پیش رفت که شبهة یهودی بودن او در محافل مسیحی کاتولیک به صورت جدّی مطرح گردید. خود او نیز با انتشار کتابی که تحت عنوان «عیسی مسیح یک یهودی زاده شد»3 در سال 1523م. به رشتة تحریر درآورد، به این شبهه بیش از پیش دامن زد. او در این کتاب نوشت:
یهودیان خویشاوندان خداوند ما (عیسی مسیح) هستند، برادران و پسر عموهای اویند، روی سخنم با کاتولیکهاست. اگر از اینکه مرا کافر بنامند خسته شدهاند، بهتر است مرا یهودی بخوانند.4
ستایش لوتر از یهودیان در شرایطی که کلیسای کاتولیک بهعنوان باور حاکم و مقتدر بر اعتقاداتی کاملاً ضدّ یهودی استوار بود این شبهه را بهطور فزاینده مطرح میساخت که پروتستانتیسم، مسیحیّتی است که بنیادها و شالودههای آن یهودی است و شاید این نظر بهنحوی بیانگر پیدایی مسیحیّت یهودی بود. لوتر در سالهای پایانی عمر خود با نوشتن مطالبی علیه یهودیان توانست بهنوعی نام خود را بهعنوان یک ضدّیهودی در تاریخ رسمی ثبت نماید؛ امّا این اقدام لوتر نیز نتوانست بدبینی بهوجود آمده را برطرف کند.
لوتر بعد از پاولوس قدیس، به عنوان پایهگذار دومین انحراف بزرگ در مسیحیّت شناخته میشود. باید یادآور شویم که پاولوس، پایهگذار تثلیث در مسیحیّت نیز همچون لوتر تحت نفوذ (دین) عبرانی قرار داشت. او یک یهودی با نام حقیقی شائول بود و قبل از مسیحی شدن در قدس مطالعات و تحقیقات گستردهای بر روی کتاب «کابالا» منبع باطنیگرایی عبرانی انجام داده بود.5
نکتة جالب توجّه دیگر دراینباره، حمایت و زمینهسازی توسعه و ترویج پروتستانتیسم توسط یهودیان بود. به نظر میرسد که یهودیان با حمایت از پروتستانتیسم در صدد تحقّق دو هدف راهبردی خود بودند:
اوّل اینکه کلیسای کاتولیک؛ یعنی کانون بزرگ خصومت و دشمنی علیه خود را از اریکة قدرت به زیر کشند؛
دوم اینکه جهانبینی و اعتقادات قومی ـ دینی خود را در شکل و شمایلی جدید عرضه نموده و روند یهودیسازی اساس تمدّن سدههای میانه و در ادامة آن سدههای جدید اروپا را فراهم سازند که به هر دو هدف خود نیز نایل آمدند.
تحوّل باور مسیحی ـ یهودی و تبدیل آن به مسیحیّت صهیونیستی بهعنوان ایدئولوژی پروتستانهای قرون میانه توسط پیوریتنها صورت پذیرفت. این فرقة پروتستان که ساختار هنجارهای اخلاقی آن تماماً منطبق با تورات بود و بهعنوان یهودیگری انگلیسی شناخته میشد،6 توسط فردی کالوینیست پروتستان، بهنام ویلیام تیندل7 پایهگذاری شده و در اروپا گسترش یافته بود و خود شاخهای از کالوینیسم به حساب میآمد.
با سرنگونی پادشاه انگلیس توسط کرومول پیوریتن و قدرت گرفتن پیوریتنها و بازگشت یهودیان به انگلستان مبانی و شالودههای مسیحیّت صهیونیستی کاملاً مستحکم میگردد؛ زیرا با قدرت گرفتن پیوریتانیسم در انگلیس و متعاقب آن آمریکا و شمال آتلانتیک، مطالعات توراتی گسترش یافته و توجّه فوقالعادّهای به زبان عبری نشان داده شد. وابستگی پیوریتانیسم به یهودیّت به اندازهای بود که از دیگر مذاهب پروتستان دراینباره پیشی گرفته بود و در حالی که مذهبی یهودی نبود، ولی صفت جودایزر8 را کسب کرده بود.9
پیوریتنها قانون و قواعد توراتی را با دقّت و وسواس به کار میبستند و به پالووس قدیس نیز که واضع آموزة مسیحی اسرائیل جدید بود، علاقه نشان میدادند.10
پیوریتنها ضمن همانندانگاری خود با یهودیان یادشده در تورات، برای خود هویّت یهودی جدیدی کسب کردند و بر فرزندان خود نامهای یهودی مثل ساموئل، آموس11، سارا یا جودیت12 میگذاشتند.13
پیوریتنها همچنین حمایتهای استراتژیکی از یهودیان زمان خود به عمل میآوردند. در آن زمان در انگلستان هیچ یهودیای وجود نداشت؛ زیرا پادشاه انگلستان در قرن سیزدهم به اتّهام رباخواری و استثمار مردم، کلّیة یهودیان را از کشور خود اخراج نموده بود؛ امّا یهودیان خواستار بازگشت به انگلستان بودند؛ زیرا در کتاب مقدّس آنها این اصل وجود داشت که قبل از آمدن حضرت مسیح(ع)، آنها باید در تمامی دنیا پخش میشدند. پیوریتنها که احترام فوقالعادّهای برای تورات قائل بودند و در راستای تحقّق این پیشگویی تورات از یهودیان، به مثابة قوم برگزیده در راستای تحقّق پیشگویی یادشده با هیجان و خلوص، حمایت بهعمل میآوردند.
قدرت گرفتن پیوریتانیسم موجب پدید آمدن دیدگاه جدیدی نسبت به یهودیان گردید. با گسترش کالوینیسم، یهودیان مورد علاقه و احترام پیروان آن قرار گرفتند؛ زیرا آنها بر مبنای تئولوژی پیوریتانیسم، حافظان فرهنگ و زبان تورات بودند. بنابراین براساس اعتقادات پیوریتنها قبل از بازگشت مجدّد مسیح باید یهودیان به سرزمینهای مقدّس بازمیگشتند.14
رجینا شریف15 نویسندة یهودی در کتاب خود با عنوان «صهیونیسم غیر یهودی»16 در توصیف و بیان حمایت پیوریتنها از تئوری قوم برگزیده و همینطور تئوری بازگشت یهودیان به سرزمینهای موعود چنین مینویسد:
کارتریس، رهبر کلنی پیوریتنهای «آمستردام» در نامة خود، این موضوع را نیز روشن نموده است که: دولت انگلیس با شهروندان جدیدش که از «هلند» خواهند آمد، اوّلین و بهترین کشوری خواهد بود که فرزندان اسرائیل، دختران و پسران اسرائیلی را با کشتی به سرزمینهای موعود، سرزمینهای ابراهیم، اسحاق و یعقوب انتقال خواهد داد.17
قول حمایت از صهیونیسم که از سوی پیوریتنها داده شده بود، بهطور کامل اجرا شد. در قرن بیستم، رهبران صهیونیسم که برای تشکیل دولت یهودی در فلسطین در جستوجوی کمک و یاری بودند، بزرگترین حمایت را از مسیحیان ـ صهیونیست آینده و کلیسای پروتستان که در اصل ادامة پیوریتنها بودند، دریافت داشتند. به این ترتیب که تصمیم اتّخاذ شده از جانب لرد بالفور18 مبنی بر حمایت سیاسی از تشکیل یک دولت یهودی در فلسطین بیش از آنکه یک برآورد سیاسی باشد مبتنی بر باورها و اعتقاداتی بود که بر مبنای آن، سرزمینهای مقدّس از جانب خداوند در اختیار یهودیان گذاشته شده بود و به آنها تعلّق داشت.19
بهزودی جماعت یهودی بازگشته به انگلستان در مدّت زمان کوتاهی به قدرت اقتصادی قابل توجّهی تبدیل شدند. خاندان روتچیلد نیز از میان این جماعت سربرداشت.
رسالت هواداری پیوریتنها از یهود، تنها به داخل مرزهای انگلستان محدود نماند؛ بلکه این جریان بهطور گسترده در قرنهای 16 و 17 میلادی در کشورهای انگلیسی زبان رشد و توسعه یافت.
عصر پیوریتانیسم در آمریکا یا نیواینگلند آن روزگار با تأسیس اوّلین کلونی پیوریتنی در سال 1620م. در «ماساچوست»20 آغاز گردید. بعدها کلونیهای بزرگ تأسیس شده در «پلیموس»21 ضمن توسعه و گسترش خود، تمامی «نیواینگلند» را در بر گرفتند. پیورتینها چنان دلباختة عهد عتیق شده بودند که میخواستند به جای نیواینگلند نام نیو اسرائیل را به آمریکا بدهند22 و اینچنین پیوریتانیسم در تأسیس آمریکا نقشآفرینی نمود.
همگونگی پروتستانتیسم آمریکایی برآمده از پیوریتانیسم و احساس مشترک آن با یهودیّت در منابع دیگری نیز مورد اشاره قرار گرفته است. ادوارد تیونان23 در کتاب خود با عنوان «لابی: قدرت سیاسی یهودیان و سیاست خارجی آمریکا»24 چنین مینویسد:
براندیس25 رهبر حرکت صهیونیستی آمریکا، بههنگامی که مشغول توسعة فعّالیتهای سازمان خود بود، بهناگاه صاحبِ دوستی در کاخ سفید شد. این دوست ویلسون، رئیس جمهور (آمریکا) بود. ویلسون نه تنها براندیس را در سال 1916م. به ریاست دادگاه قانون اساسی آمریکا منسوب نمود؛ بلکه همزمان با آن از تئوری صهیونیسم مطرح شده توسط این دوست جوان خود نیز حمایت بهعمل آورد...
این موضع ویلسون بسیار فراتر از تصمیمگیری سیاسی عملگرایانه بود. ویلسون که خود فرزند کشیش پرس بیترین بود و بهطور مدام کتاب مقدّس را مطالعه میکرد، نسبت به یهودیان و سرنوشت آنها احساس علاقه مینمود. در پروتستانتیسم آمریکایی نسبت به آرمان صهیون، گرایش بزرگ و قابل توجّهی وجود دارد. گروس همچنین این اظهارات ویلسون را که من خود به عنوان فرزند یک کشیش پروتستان در مقابل سرزمینهای مقدّس و بازگردانیدن آن به صاحبان اصلیاش احساس وظیفه مینمایم نیز نقل میکند.26
جماعت پروتستانها در آمریکا تحت چنین القائاتی قرار دارند.
پروتستانهای بنیادگرا در آمریکا (تشکیل کشور) اسرائیل را وعدة تحقّق یافته تلقّی میکنند. کوچکترین اعتراض به کمکها و حمایتهای آمریکا از اسرائیل، از سوی این جماعت با اعتراضهای شدیدی روبهرو میشود.27 همان تلقّی کردن دولت اسرائیل با یهودیانی که در تورات ذکر آنها رفته است، فلسطینهایی که در غزه و شریعة غربی زندگی میکنند نیز به عنوان مردم کنعان قلمداد میگردند.28 بدین ترتیب این جماعت حفظ قدرت و اقتدار آمریکا را نیز منوط به حمایت از اسرائیل میدانند. جری فالول یکی از رهبران بیش از 40 میلیون پروتستان ایوانجلیک اعلام میدارد:
هر رفتاری که دیگر کشورها با اسرائیل داشته باشند خداوند نیز همان رفتار را با آنها خواهد داشت.29
دشمن مشترک ایوانجلیکها و یهودیان که دوستی نزدیک با یکدیگر دارند ـ بنا بر گفتة نوام چامسکی ـ
مسلمانان هستند.30
به این ترتیب میتوان گفت: جنبش پروتستانتیسم در مقیاس وسیعی بازگشت و رویکرد به عهد عتیق و جهاننگری عبرانی است و این رویکرد دارای آثار اجتماعی، اقتصادی (زایش کاپیتالیسم و مشروعیّت یافتن بهره و ربا) و اجتماعی، سیاسی (نوعی هواداری غیر عادی از یهودیّت و دلدادگی به آن) بوده است.
حال که تا حدودی چگونگی شکلگیری مسیحیّت صهیونیستی به مثابه فرایند تاریخی پروتستانتیسم بیان گردید. ضرورتاً میبایستی به کارکردهای آن از نظر تاریخی، سیاسی نیز پرداخته شود.
بخش دوم:
صهیونیسم مسیحی چیست؟
وقتی از گروههای دینی رادیکال در رویارویی اسرائیل و فلسطین سخن به میان میآید، بیدرنگ گروههای دینیای که تحت نام اسلام و یهودیّت قرار دارند، به ذهن متبادر میگردند. در صورتی که گروههای رادیکال و افراطی مسیحیای که نامی از آنها برده نمیشود، در این میان اهمّیت غیر قابل انکاری دارند. این گروهها از آن جهت که نقش فعّالی را در رویارویی اسرائیل و فلسطینیان بر عهده داشته و مخالف هرگونه برقراری صلح بین آنها هستند، به گروههای افراطی معروفند.
گروههای مسیحی یادشده عموماً بنیادگرا31 (رادیکال) بوده و جانبدار و هوادار اسرائیل و رهبران بعضی از این گروهها اسرائیلی هستند. بعضی از این گروهها با حمایت از سیاستهای صهیونیستی دولت اسرائیل و بعضی از گروههای دیگر یهودی، به توسعه و شدّت گرفتن درگیری و رویارویی در خاورمیانه دامن میزنند. گروههای دیگر نیز غیر مستقیم دراینباره فعّال هستند. این گروهها در حال جمعآوری اعانه و کمک برای اسرائیل و گروههای اسرائیلی در دیگر کشورها بوده و در این کشور اطّلاعات نادرستی را به جانبداری از اسرائیل دربارة درگیری و رویاروییهای داخلی در اسرائیل پخش میکنند. همچنین این گروهها در حکومتهای کشورهای خود گروههای نفوذ (لابی)ی را در حمایت از اسرائیل تشکیل داده یا میدهند.
از جمله این گروههای نفوذ، لابی موجود در کنگرة آمریکاست که به میزان قابل توجّهی کارایی دارد. لابی گروههای یادشده که جانبدار اسرائیل بوده و در کنگره صاحب نفوذ است، به میزانی بزرگ و قدرتمند است که هر ساله به واسطة آن 5/5 میلیارد دلار از جانب دولت آمریکا به اسرائیل پرداخت میشود.32
بنیادهای دین شناختی صهیونیسم مسیحی
شاید فهم و درک حمایت گروههای مسیحی بنیادگرا از یک دولت یهودی و اشتیاق وافر آنها به این دولت در مرحلة اوّل ممکن نباشد. علّت حمایت آنها از چنین دولتی، تفاسیری است که از کتاب مقدّس بهعمل آمده است. آنها به معانی ادبی کتاب مقدّس به مثابه کلام خدا باور داشته و بعضی از بخشهای مشخّص کتاب مقدّس را به عنوان پیشگویی آخرین جنگ بزرگی که در صحرای هرمجدون واقع در فلسطین اشغالی رخ خواهد داد، تعبیر مینماید. این جنگ بهعنوان آخرین جنگ بزرگ در کتاب مقدّس و به زبان عبرانی آرمگدون34 نامیده شده است. جنگ آرمگدون تنها و تنها پس از گردهمایی و استقرار یهودیان به عنوان یک ملّت در قلمرو ارض موعود35 بهوقوع خواهد پیوست. گروههای مسیحی یاد شده یهودیان را تنها بندگان برگزیدة خداوند قلمداد نموده و اعتقاد دارند که خداوند سعادت دنیا را به یهودیان و سعادت اخروی را نیز به آنها (گروههای مسیحی) عطا خواهد نمود؛ زیرا خداوند نیکی و سعادت اخروی را به آنها وعده داده است. به دلیل وعدة سعادت اخروی، این گروههای صهیونیست مسیحی خود را مسیحیان از نو زاده شده36 نامیده و معتقدند که آرمگدون را نخواهند دید و هیچگونه تألّمات ناشی از این دوره را نیز متحمّل نخواهند شد. آنها اعتقاد دارند که توسط خداوند به آسمانها برده خواهند شد و این رخداد و واقعه را Rapture (به معنی خوشی و شادمانی بی حدّ و حصر) نامیده و معتقدند که این حالت فقط و فقط شامل حال مسیحیان یادشده، خواهد بود.
این دکترین که از سوی دیگر کلیساها نیز پذیرفته شده است، هزارهگرایی37 نامیده میشود. در کتاب مقدّس (تورات) به وقوع این جنگ در هزارة سوم اشاره شده یا اینکه چنین تفسیری از آن بهعمل آمده است. از سوی دیگر گفته میشود که عیسی مسیح در این جنگ از آسمان به زمین باز خواهد گشت. او دجّال را در اینجا خواهد کشت. پس از آن پادشاهی خود را آغاز خواهد نمود و دوران صلحآمیزی که سالیان سال ادامه خواهد یافت، آغاز خواهد گردید. بدین ترتیب دلیل علاقة، مسیحیان صهیونیست بنیادگرا به اسرائیل و آغاز سریع جنگی که خود زمینة بازگشت مجدّد مسیح را فراهم خواهد ساخت، روشن میگردد.
گروههای صهیونیست مسیحی یاد شده از آنجایی که معتقد به وجود هفت مرحلة گذار در کتابمقدّس هستند، خود را تدبیرگرایان یا38 dispensationalism میدانند. در عین حال این گروههای مسیحی بهدلیل اینکه قبل از جنگ آرمگدون بودهاند و از فلاکت، مشقّات، درد و رنج آن جنگ دور نگهداشته شدهاند، خود را بخشودهشدگان مینامند.
این مراحل (هفتگانه) که در کتاب مقدّس پیشگویی شده و بخشوده شدگان به آن اعتقاد دارند، عبارتند از:
1. بازگشت یهودیان به فلسطین؛
2. ایجاد دولت یهود؛
3. موعظه شدن انجیل به بنیاسرائیل و دیگر مردم در تمامی دنیا؛
4. (حصول مرحله) وجه (Rapture) به بهشت رفتن کلّیة کسانی که به کلیسا ایمان آوردهاند؛
5. دوران فلاکت؛39 این مرحله هفت سال طول خواهد کشید. در این مرحله یهودیان و دیگر (به اصطلاح) مؤمنان ظلم خواهند دید. امّا سرانجام صالحان با پیروان دجّال به نبرد خواهند پرداخت؛
6. وقوع جنگ آرمگدون، جنگی که در صحرای مجدون در فلسطین اشغالی به وقوع خواهد پیوست؛
7. شکست لشکریان دجّال و استقرار پادشاهی مسیح. پایتخت این پادشاهی، اورشلیم (قدس) خواهد بود. این پادشاهی به وسیلة یهودیان اداره خواهد شد و یهودیان به مسیح خواهند پیوست یا مسیحی خواهند شد.
مراحل یاد شده، بنیانهای اعتقادی بخشوده شدگان است. امّا در میان گروههای یادشده بعضی تفاوتها وجود دارد؛ بهعنوان مثال، نقطه نظرات متفاوتی که دربارة عاقبت و فرجام یهودیان در میان آنها وجود دارد؛ مانند بازگشت تمامی آنها به سرزمین اسرائیل و مواردی از این قبیل.
بخشوده شدگان از تعیین و بازشناسی مکانهای پیشگویی شده توسط کتاب مقدّس بسیار خوششان میآید؛ مثل بازشناسی (تعیین حدود) صحرای هرمجدون در فلسطین اشغالی. بخشودهشدگان با داشتن این تلقّی که بعضی از کلمات عبرانی بهکار رفته دربارة دجّال در بخشهایی از کتاب مقدّس در انگلیس مترادف روسیه و مسکو است، چنین تعبیر میکنند که دجّال از سمت روسیه خواهد آمد. آنها اعتقاد دارند که نبرد آرمگدون نبردی با سلاحهای هستهای خواهد بود. آمریکا که در این جنگ در کنار اسرائیل قرار خواهد گرفت، دچار انحطاط اخلاقی خواهد شد.
کتاب هال لیندزی40 با نام «زمین سیارة بزرگ مرده»41 که از سوی تعدادی از رهبران بنیادگرای بخشوده شدگان بسیار تأثیرگذار عنوان شده است بهخوبی تعیین کننده این تئوری و پرفروشترین کتاب دراینباره بوده است.42
مسیحیّت در پی تلافی کردن سیاستهای آنتی سیمیتیک (یهود ستیزی) در تاریخ گذشته خود است؛ امّا در عین حال این موضوع برای بعضی از گروهها بهصورت یک پارادوکس درآمده است؛ چرا که به زعم آنها مسیحیان برتر از یهودیان هستند. بهعنوان مثال آنها قبول دارند که یهودیان بندگان برگزیدة خداوند هستند و قبول دارند که بهعنوان یک واسطه در بازگشت مجدّد مسیح عمل مینمایند؛ امّا معتقدند در صورتی که یهودیان پذیرای مسیح نباشند، نمیتوانند به بهشت بروند. پارادوکس دیگر اینکه بخشودهشدگان معتقدند که دیاسپورا (سرگردانی یهود و متفرّق شدن آنها) و حتّی قتل عام آنها توسط نازیها مجازاتی الهی و ناشی از ایمان نیاوردن یهودیان به مسیح و کشته شدن مسیح توسط آنها است.
ماهنامه موعود شماره 124-125
پینوشتها:
1 . به نظر ما عنوان مسیحیّت صهیونیستی عنوان دقیقتری برای این جریان است.
2. Harun yahya/protestanlik, Aydin lama ve ibrani Mistisizmi, www. harun yahya. org.
3 .Jesus christ was born a jew.
4 .Leon Poliakov, History & Anti-Semitism, p.221.
5 .James B. Prichard, the concised Atlas of the Bible, Times book, London, 1991, p.124.
6 .Universal jewish Encyclopedia. calvinism, vol.2, p.648.
7 .William Tyndale.
8 .Judaizer.
9 .Karen Armestrong/ Holey war/ macmillian london limited/ 1988. p.344.
10.همان.
11. Amos.
12. Judith.
13. همان، ص 34.
14. Eli Barnavi, A Histocial Atlas of the Jewish people: From the Time of patriarchs to the present Hutchinson press, London, 1992, p.140.
15. Regina shrif.
16. Non - Jewish Zionism.
17. همان، ص24.
18. لورد آرتور بالفور، وزیر امور خارجة انگلیس، یکی از شخصیّتهای مسیحی ـ صهیونیست معروف که در سال 1917م. با انتشار اعلامیة بالفور صهیونیزم را مورد حمایت وسیع و بزرگ دولت انگلیس قرار داد.
19. Encyclo pedia Judaica, Zionism, vol.16, p.24.
20. Massa chussetts.
21. Plymouth.
22. Nathanc. Belth. A promise to Keep: A varrative of the American Enconter with Anti-Simitism, Times Books, New york, 1979, p.3.
23. Edward Tivnan foreign policy.
24. The lobby: jewsh political pawer and American.
25. Brondeis.
26. Edvard Tivnan, the lobby: jewish political power and American foreign policy, Simon & Schuster, New york, 1987, pp.17-18.
27. Paul findley. They Dare to speak out: people and institations con front israels lobby, lowrence hill Books, illinois, 1989, pp.238-246.
28. همان، ص 240.
29. همان، ص 242.
30. Kader ocgenti: ABD, Israel ve Filistin, iletism yayin lari, Istanbol, 1993, sf38.
31. fandamentalist.
32. www. yurtdisi. mgv. org. tr.
33. Megiddo.
34. Armagedon.
35. Eretz israel.
36. born-again.
37. Milenyalism.
38. واژة dispensationalism که در لغت به معنی: 1.پخش و توزیع، تقسیم کردن، حاکمیّت اقتدار؛ 2. بخشودگی، اغماض کردن، صرف نظر کردن و استثناست. در مسیحیّت نیز این واژه به معنی «دوران سیطره و حاکمیّت یک دین» یا «اجازة ویژه صادر شده از طرف کلیسا» میباشد.
39. Tribulation.
40. Hal Lindsey.
41. The Late Great Planet Earth, Rapids, Mich: Zondervan publishing House, 1970.
42. این کتاب فروش فوق العادّهای در سطح جهان داشته. در آن حوادث زمان حاضر با تشابهات ارائه شده در انجیل دربارة پایان کار جهان نشان داده شده است(م). در این کتاب لیندزی پیشگویی میکند که جنگ جهانی سوم هنگامی آغاز خواهد شد که شوروی و یکی از همپیمانان عربش به اسرائیل حمله کند، وی میگوید: «به محض اینکه نبرد آرماگدون به اوج خود رسید و جهان در آستانة نابودی قرار گرفت، درست در همان لحظه عیسای مسیح رجعت میکند و بشر را از مهلکه خود ساختهاش نجات میبخشد (به نقل از کتاب تکاپوی 2000، جان نسبیّت، پاترشیا ابردین، ترجمة صهبا سعیدی).
نوشته احمد خورشیدی
برگرفته از تارنمای یاران خورشید