واژه «مسلمان صهیونیست» در ادبیات سیاسی یا اعتقادی و یا فرهنگی تعریف نشده
است و هیچ فرد یا گروهی خود را «مسلمان صهیونیست» معرفی ننموده است.
بنابراین به نظر می رسد که واژه فوق نشان کسانی باشد که عقیدة خاصی را
ابراز کرده باشند.
مراد از «مسلمان صهیونیست» می تواند مسلمانی باشد
که کیش یهودی اختیار کرده و عقاید صهیونیستی داشته باشد؛ یا مسلمانی که
مسیحی شده و عقاید مسیحیان صهیونیست را برگزیده است. چنانچه گروهی به نام
«کیش ابراهیم» در آمریکا وجود دارد که مسیحیانی هستند که سابقاً مسلمان
بوده اند و اکنون دوستدار انجمن های اسرائیل می باشند.[1]
وارد کردن
اتهام «مسلمان صهیونیست» شاید به خاطر تشبّه فرد یا عده ای از مسلمانان به
قوم یهود باشد. یهودیان براخلاق خاصی همچون مال اندوزی و ثروت و مادی
گرائی و خساست معروفند.[2] از این جهت اگر مسلمانی چنین اخلاق مادی و پول
پرستانه ای داشته باشد به یهودی گری یا صهیونیسم متهم می گردد.
یکی
دیگر از خصوصیات زشت قوم یهود، «نژادپرستی» است. که حالت افراطی آن در میان
«صهیونیست ها» دیده می شود. مطابق برداشت هایی از کتاب مقدس یهود قوم
اسرائیل برترو بالاتر از اقوام دیگر و در واقع از جنس دیگری است. و یهودیان
در قوانین و مقررات اجتماعی، و حتی در برخوردهای اخلاقی بین یهودیان و
غیریهودیان تفاوت و تبعیض قایل می شوند.[3]
چنین اخلاق ناپسندی ممکن
است در برخی طوائف و گروههای مسلمانان دیده شود و خلق و خوی نژادپرستانه
در برخی ملل اسلامی رشد کرده باشد. برخی از حجاج بیت الله الحرام که از سوی
وهابیون و برخی مردم مکه و مدینه مورد اذیت و آزار و اهانت قرار گرفته
اند، چنین اخلاقی را از آنان (وهابیون) دیده اند.
برخی از مسلمانان
(یا به تعبیری مسلمان نماها) خود را از تودة مسلمانان جدا کرده و به دامان
اجانب و مخصوصاً یهودیان و صهیونیست ها پناه برده اند. اینها را هم می توان
مسلمانان صهیونست خواند. بهائیان از این دسته اند:
«حسینعلی نوری،
پس از سید علی محمد شیرازی، خود را «بهاءالله» نامید و خود را پیامبر و
سپس خدا معرفی کرد. پس از او پسرش «عباس افندی» ملقب به «عبدالبهاء» با
زرنگی تمام مرام بهائیت را ترویج می کرد. جانشین وی نوة دختری اش «شوقی
افندی» بود، و پس از مرگ او که مقطوع النسل بود، در سال 1336 ش، «بیت العدل
اعظم» امور بهائیت را در دست گرفت. این سه نفر در شهر «عکّا» در فلسطین
تحت اشغال انگلیس اقامت داشته و از حمایت آن دولت استعمارگر برخوردار بوده
اند.
کشور غاصب اسرائیل که در زمان «شوقی افندی» تأسیس شده است، از
این فرقه و بیت العدل اعظم و مقبرة سران بهائیت (که ادعا می کنند جسد «باب»
نیز در آنجا مدفون است) حمایت کرده و می کند.[4]
شریعت زدگی بدون
توجه به اعتقادات صحیح و صفای باطن و معنویت از خصوصیات یهودیان بوده است و
حضرت عیسی در ضمن جملاتی بر آنان تاخته است:
«وای بر شما ای
فریسیان ریاکار! شما از نعنا و شوید و زیره، ده یک می دهید اما مهمترین
احکام شریعت را که عدالت و رحمت و صداقت است نادیده گرفته اید. شما باید
اینها را انجام دهید و در عین حال از انجام سایر احکام غفلت نکنید. ای
راهنمایان کور که بشر را صافی می کنید و شتر را می بلعید.
... ای
فریسی کور! اول درون پیاله را پاک کن که در آن صورت بیرون آن هم پاک خواهد
بود. وای بر شما ای فریسیان ریاکار! شما مثل مقبره هایی سفید شده هستید که
ظاهری زیبا دارند اما داخل آن پر ازاستخوانهای مردگان و انواع کثافات است!
شما هم همینطور، ظاهراً مردمی درستکار ولی در باطن پر از ریاکاری و شرارت
هستید.»[5]
چه بسا مسلمان ریا کار یا شریعت زده و به تعبیری «خشک مقدس» را بتوان مسلمان یهودی یا صهیونیستی خواند.
یکی
از عقاید صهیونیست ها این است که برای تحقق پیش گوئی های کتاب مقدس و ظهور
«مشیاح» (مسیحای موعود) باید زمینه سازی کرد. یکی از این زمینه ها که باید
فراهم شود بازگشت یهودیان به سرزمین موعود (فلسطین) و تشکیل دولت یهودی در
آن مکان و خراب کردن معابد و ساخت مجدد هیکل (معبد) سلیمان ـ علیه السلام
ـ به جای آن است.[6]
یعنی مسجد الاقصی (قبله نخست مسلمانان) و
مسجد الصخره (مکان معراج پیامبر اسلام) خراب شوند و معبد یهودیان به جای آن
بنا شود و هزاران فلسطینی بی گناه کشته و هزاران مظلوم دیگر آواره و بی
خانمان گردند تا به زعم آنان زمینه برای ظهور منجی قوم یهود و دوران سروری و
آقائی آنان، فراهم شود.
مسیحیت صهیونیستی که از جریانهای سیاسی ـ
فرهنگی اخیر در غرب است نیز به شدت بر چنین نظراتی اصرار دارد و معتقد است
که برای ظهور مجدد حضرت عیسی و بازگشت وی و حکومت جهانی کلیساو شروع هزارة
خوشبختی، چنین علائمی پیش گوئی شده است و باید اسرائیل را برای تشکیل دولت
یهودی و انتقال یهودیان از سراسر دنیا به فلسطین یاری و تشویق نمود.[7]
هر
چند که این عمل باعث به وجود آمدن جنایت های بسیار و ظلم بی حد و حصر
گردد. چنانچه مشاهده می شود که عملاً رژیم اشغال گر قدس دستش را تا مرفق به
خون مسلمانان مظلوم فلسطینی آغشته کرده است. در میان مسلمانان نیز علائم
بسیاری در مورد آخرالزمان و منجی موعود، پیش بینی شده است که بعضاً بر این
زمان قابل انطباق هستند.[8]
اگر مسلمانی همراه با صهیونیست ها موافق ظلم و جنایتی که بر مردم مظلوم فلسطین می رود باشد می توان او را یک مسلمان صهیونیست خواند.
نتیجه
اینکه: ما فرقه ای به نام «مسلمانان صهیونیست» نداریم و هیچ مسلمانی خود
را صهیونیست نخوانده است اما چه بسا مسلمانی که همراه و همگام و همفکر و هم
عقیده با یهودیان و صهیونیست ها باشد برچسب «مسلمان صهیونیست» را بر
پیشانی خود ببیند.[1] . شفیعی سروستانی، فاطمه، تشکیلات مسیحی حامی
اسرائیل، مجله «موعود»، شماره 41، ص 24.
[2] . جان بی ناس، تاریخ جامع
ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ
هشتم، 1375 ش، ص 561، آلفرد لیلیانتال، ارتباط صهیونیستی، ترجمه ابوالقاسم
حسینی واقع در کتاب پژوه صهیونیست به کوشش محمد احمدی، تهران، مؤسسه فرهنگی
ضیاء اندیشه، چاپ اول، 1376 ش.
[3] . سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، قوم یهود از برگزیدگی تا نژادپرستی، مجله هفت آسمان، ش 22، ص 115.
[4] . توفیقی، حسین، مقدمه ای بر مقایسه ادیان توحیدی، مجله هفت آسمان، ش 22، ص 108.
[5] . انجیل متی باب بیست و سوم.
[6] . عبدالوهاب المسیری، موسوعة الیهود، و الیهودیه و الصهیونیه، قاهره، دارالشروق، چاپ اول، 1999، ج6، ص137 و 138.
[7]
. گریس هال سل، تدارک جنگ بزرگ، ترجمه خسرو اسدی، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا،
چاپ اول، 1377 ش، ص 23، نصیر صاحب خلق، مسیحیت صهیونیستی، مجله موعود،
شماره 41، ص 14.
[8] . نگا: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، چاپ اول، 1421هـ ، 2001 م، ج 21، باب 25 و 28.
باز نشر
اگر مقالات و مباحث پیرامون نمادهای صهیونیستی و فراماسونی در سرزمینهای اسلامی را به یاد داشته باشید مفصل در این موارد توضیح داده شده بود.