نوحه و اشک را در چهره تمام مردمی که خود را به میدان بهارستان رساندهاند
میتوانی ببینی. عقربههای ساعت بعد از ظهر را نشان میدهند و چیزی تا
آغاز مراسم تشییع نمانده است.
تا چشم کار میکند جمعیت است که از خیابانهای اطراف خودشان را به میدان بهارستان میرسانند. گوشه و کنار میدان پر شده از مادرانی که با صندلی های تاشو آمدهاند و زیر سایه درختان در انتظار رسیدن کاروان شهدا نشسته اند. چشم هایشان خیره به مسیر ورودی کاروان شهداست.
اینجا باندها و بلندگوها هم دم گرفتهاند و نوای "یاد امام(ره) شهداء... دلو می بره کرب و بلا" را سر میدهند. دل ها بوی سیب گرفته و زمین بوی گلاب ناب می دهد؛ چهره ها رنگ اشک به خود گرفته، اشک در همه چشمهای منتظر حلقه زده است.
مسیر تشییع را اعلام کردهاند. کاروان شهدا قرار است از میدان بهارستان به سمت خیابان فردوسی و بعد به سمت میدان امام خمینی(ره) و در آخر به خیابان بهشت بروند و در معراج شهدا آرام بگیرند.
دوستی می گفت: خدا کند امروز، هیچ مادری به استقبال نیاید. سخت است به آغوش کشیدن پیکرهای دست بسته. آخر فکرش را بکنید حسرت در آغوش کشیدن به دل مادرهایشان می ماند. ولی اینطور که مشخص است همه مادرها آمدهاند، دور تا دور میدان مملوء از مادرانی است که حالا سن و سالی ازشان گذشته و توان جسمی خوبی ندارند. دست بر پهلو ایستاده و با چشمهایی اشکبار خوش آمد می گویند. گویی میزبان مراسم آنانند و ما میهمان مراسم باشکوه آنها شدهایم.
موج خروشان مردم از خیابانهای اطراف به سمت میدان بهارستان کماکان ادامه دارد. سیل جمعیت است که از سمت خیابان سعدی به سمت بهارستان میآید. جای حاجبخشی خالی که امروز برود بالای کامیونها و میکروفن را بگیرد و «ماشاءالله حزبالله» بگوید.
«175 شهید غواص پیامی با خود آوردهاند»، «ستارههای درخشان راه را به ما نشان بدهید»، «غواصها دیدند ما داریم غرق میشویم؛ آمدند...»، «دست حیدر،دست زینب، دست این غواص ها...»، «بر موجهای اروند با دست بسته رفتند، تا هیچکس نبیند بر دست های ما بند»، «دل به خاک زدید، تا آب در دلمان تکان نخورد» و «هیهات من الذّله» از جمله دستنوشتههایی است که در مسیر فراوان به چشم میخورد.
ناخودآگاه یاد دست نوشتههای حسن باقری افتادم که در دفترچه جیبی خود این شور و اشتیاق را پیش بینی کرده بود و برای نسل من نوشته بود: روزی خواهد آمد که نسل آینده برای تشییع پیکر این رزمندهها سر از پا نمی شناسد...
فرماندهِ قرارگاههای نصر و کربلا که در عملیاتهای فتحالمبین، رمضان، بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر خوش درخشید در دفترچه یادداشت جیبی خود از احتیاج نسل من به پیکرهای تکه تکه شده امروز شهدا چه خوب مینویسد که «این جنگ یک تحول تاریخی به دنبال دارد. ما در این جنگ به دنبال اهدافی فراتر از خاک و مرز هستیم. اینکه معنویت را برای نسل آینده به ارمغان بیاوریم. ما در این جنگ می توانیم عزت و افتخارمان را به جهان صادر کنیم. وضعیت سیاسی و نظامی به نفع اسلام تغییر می کند و روزی خواهد آمد که نسل آینده اقدامات و آرمان های ما را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهند...»
میدان بهارستان مملوء از جمعیت شده است. باندها و بلندگوها روضه قمربنی هاشم میخوانند. شهدای غواص، همگی «عطر یاس» میدهند. امروز با وجود این همه شهید غواص، عجیب روضه عباس(ع) میچسبد. دوستی میگفت ضجههای شبانه غواصهای اروند، ریشه در نهر علقمه دارد. عباس(ع) هم دست بسته شد. دستانش را در آن روز حساس گرفتند تا «باب الحوائج» شود تا امروز بتواند گرههای افتاده به کارمان را بهتر باز کند. گویی حکمت این دنیا اینطور است که با دستهای بسته بهتر میشود گره گشایی کرد.
شهدای غواص هم فرزندان آخرالزمانی امالبنین هستند. نسلی دیگر از جوانان بنیهاشم(ع) که آمدهاند تا رجز «والله ان قطعتموا یمینی...» سر دهند. اینان سنگ عزت و غیرت به سینه زدند تا امروز همه تشییع کنندگان فریاد عزت و غیرت سر دهند و با غرور به میزبانی این آلالهها بشتابند.
زمان زیادی تا آغاز مراسم نمانده است، پیکرهای مطهر شهدا به نزدیکی میدان بهارستان رسیدهاند. اشک در چشمها حلقه زده و دلها در شُرُف شکستن است...
ما هم به سیل خروشان جمعیت میپیوندیم تا دل و جانمان را به حضور پاک این شهیدان متبرک کنیم.
اخبار لحظه به لحظه