شرکت
Uralvagonzavod روسیه در یک سورپرایز برای بازدیدکنندگان نمایشگاه تسلیحات
نظامی روسیه در Nizhny Tagil ، ارتقای جدید خودروی پشتیبانی زرهی خود را
با نام BMPT-72 شناخته شده و بلافاصله لقب Terminator-2 را دریافت کرده ،
رونمایی کرد.
خودروی پشتیبانی
BMPT-72 که در پایه ی شاسی تانک معروف T-72 تولید شده ، دارای ارتقاهایی
نسبت به مدل BMPT (موسوم به Terminator) در زمینه ی سیستم کنترل آتش و
افزایش حفاظت جنگ افزارهای روی برجک از جمله استفاده از دریچه های زرهی
برای سایت های دیده بانی میباشد.
شرکت
uralvagonzavod در بیانیه ی مطبوعاتی خود همزمان با رونمایی از این جنگ
افزار اعلام کرد :"برتری اصلی BMPT-72 ، قابلیت کشورهای دارنده ی ناوگان
تانک های T-72 برای ارتقا ارتش های خود به سطح مافوق مدرن با کمترین هزینه و
تقویت ظرفیت، تحرک، حفاظت و تسلیحات خود بدون نیاز به خرید سیستم های
جدید گرانقیمت است.
-
۸
- ۲۹۸۷ بار مطالعه شده است
دانشنامه دفاعی:
کجا بودی عمو جان؟
دیگر داشتم نگرانت میشدم
دانشنامه دفاعی:
علیکم السلام
به مقالهی توپ خودکششی Tam VCA داخل وبلاگ رجوع کنید.
مقالهی خود پالمیرا را هنوشتهام حدود 80 درصدش آماده است. اما فرصت نکردهام تمامش کنم. با اینحال یک اطلاعاتی از آن مربوط به Tam VCAبود که داخل وبلاگ موجود است.
دانشنامه دفاعی:
زیر سایه خانم فاطمه
سر بزن عمو جان
مرا بیخبر نگذار
دانشنامه دفاعی:
نظر بگذار دخترم
یکی از دوستانم سراغ وبلاگ شما را میگرفت.
خواننده وبلاگ شما بوده.
خیلی کم کامنت میگذارد اما چون شما وبلاگتان را بسته بودید ناراحت بود.
دانشنامه دفاعی:
چنین اتفاقاتی از محالات است.
انسان جانور بدی است
دانشنامه دفاعی:
[عرقیجات]
اختیار داری عمو جان.
این که دیگر حرف من نبوده.
شما وبلاگ نویس خوبی هستی دخترم.
نویسنده و نگار خوبی هم هستی.
این را تمام خوانندگان مشترکی که داشتیم میگویند نه فقط من
دانشنامه دفاعی:
به دارو سازی علاقه پیدا کردید؟
البته از رشتههای مورد علاقه من است. هر چند طب سنتی را خیلی بیشتر دوست دارم.
اما ایرادی ندارد دخترم. شما فارق التحصیل شدید کل مغازه در اختیارتان است.
دانشنامه دفاعی:
ان شاءالله
من هم دیگر بازنشست میشوم.
یک گوشه مینشینم و چای زنجبیلی میخورم.
دانشنامه دفاعی:
شما که آن موقع خانم دکتر میشوید.
من باید فقط لم بدهم و چای زنجبیلی بخورم و حواسم باشد که قرصهایم را سر وقت بخورم.
دانشنامه دفاعی:
دیگر در سراشیبی هستیم عمو جان
تعارف که نداریم.
دانشنامه دفاعی:
باید برود تانک شکار کند.
خصوصن سایتش خیلی به درد میخورد.
دانشنامه دفاعی:
من عاشق این ترمیناتور شدم.
اعجوبهای است.
حالا که روابطمان به روسیه بهتر شده باید چند تایی بخریم برویم آبرامز شکار کنیم.
دانشنامه دفاعی:
یک ریست کوچک داشتم.
شما به بحث ادامه بدهید
من دارم استفاده میکنم.
[سبزیجات]
دانشنامه دفاعی:
درب خروج خراب است.
آقای گوهر صمیمی از بیرون درب را جوش داده که همگی خفه شویم...
در صورت استشمام بوی خردل یا سیر به سرعت از ماسک استفاده کنید.
دانشنامه دفاعی:
اخطار ... اخطار ... خطر حملهی دواعش ... چون آقای صمیمی حضور ندارند پس حتمن ایشان کودتا کردهاند.
ماسک بزنید شیمیایی زدند.
دانشنامه دفاعی:
عمو جان... از شواهد حملیه شیمیایی بوی میوه و سبزیجات است.
به خصوص خیار و خردل و ...
دانشنامه دفاعی:
تانک بیرون سالن است عمو جان
به رانندهات بگو با تانک بیاید داخل
همه وارد تانک چیفتان مرجان خانم بشوید.
دانشنامه دفاعی:
عمو جان رسیدیم داخل تانک بگو... کمربندها را ببندیم
بهار خانم را به شما میسپارم...
گرم بشود رفته سراغ دواعش... با خودت بیارش!
دانشنامه دفاعی:
فکر کنم هنوز زندهایم... بگذار ببینم از دیوار رد میشوم یا نه
دانشنامه دفاعی:
منم
:((((
مرجان خانم کو!؟
دانشنامه دفاعی:
نه بهار خانم؛ شما بمانید ما هم میمانیم.
تازه شمشیر که خشاب ندارد.
اما ما در کل چند تا خشاب بیشتر نداریم.
من زنده دست دواعش نمیافتم.
گفته باشم.
بیایید توی تانک
دانشنامه دفاعی:
آخر بیشتر چهار نفر نمیشود سوار کنیم.
الان چند نفریم!؟
دانشنامه دفاعی:
عمو جان حواست باشد یکی از این دواعش یزدی سابقه دارد.
به هوای اینکه میگوید: آب جوش نمیخواهید؛ یه تا موز بر میدارد فرار میکند
بگو آمار دارد به اندازهی میهمان سفارش دادیم.
بعد هم کارت تو بهشت تمام شد برگرد بیا جنگ ادامه دارد
دانشنامه دفاعی:
تمام شد؟
من تازه می خواستم بنشینم پشت تیربار!
دانشنامه دفاعی:
:)))
قرمه سبزی
جانم
عاشق قرمه سبزیام...
میمیرم برای قرمه سبزی
دانشنامه دفاعی:
بهار خانم غذا از دهان افتاد
میهمان خبر نکن
زهرا خانم سر اشتها افتاده..
بگذار میهمانان از جیرهی دواعش استفاده کنند.
دانشنامه دفاعی:
عمو جان اگر قرمه سبزی مرا میخواهی حتمن باید یک تیر توی مغزم خالی کنی.
از ابوبکر بغدادی میگذرم از قرمه سبزی نمیگذرم.
دانشنامه دفاعی:
خسته شدی عمو جان
یک لقمه بزن سر حال بشی
دانشنامه دفاعی:
باشد
تمام شد...
حالا بیایید سر سفره
دانشنامه دفاعی:
هست
همه چیز هست... دلتسر تلخ را من برمیدارم.
شما میوهای بخور... من کلاسیک را بیشتر میپسندم.
دانشنامه دفاعی:
سهم من و زهرا خانم را بدهید... سهم خودتان با مرجانم خانم را جیره بندی کنید.
مردم اینقدر فلافل خوردم
دانشنامه دفاعی:
باشد؛ مطابق ذائقه جیره تهیه کنید.
دانشنامه دفاعی:
غذا هست؛ قرار شد مرجان خانم بهار خانم سهمشان را با اسراء تقسیم کنند.
نصف دیگ مال من و شماست.
دانشنامه دفاعی:
نه
تصمیمم عوض شد
فلافل را میدهیم به اسراء دو نون هم درست میکنیم. کوفت بخورند.. فقط این قرمه سبزی را از من نگیرید.
(باید به حاج خانم سفارش کنم یک قرمه سبزی برای فردا بار بگذارند.)
راستی این علی آقا کجا رفت؟ سراغ پالمیرا را میگرفت. نکند راست راستی رفته باشد با ابوبکر بیعت کند!؟
دانشنامه دفاعی:
آخر دیگ داخل تانک جا نمیشد.
دانشنامه دفاعی:
علیکم السلام دلاور
کجا بودی
دیر کردی فکر کردیم رفتی با ابوبکر بیعت کنی
آقا آن تانک را آماده کنید مرجان خانم چند تا تیر بیاندازد طرف اسراء
دانشنامه دفاعی:
بله
جیرهی غذایی مال رزمندههاست نه کسانی که خودیها را تهدید میکنند و تازه مشکوک به جوش دادن درب خروج اضطراری هم هستند.
دانشنامه دفاعی:
یک لقه قزوینی درست کن دخترم
مثل من
ببین..
دو تا نان لواش بردار؛ خوروش و برنج را هم بزن.. ظرف را خالی کن وسط نانها ... بعد پیچ کن و نوش جان.
دانشنامه دفاعی:
شما اینطوری دوام نمیآوریها!
باید یک چیزی میل کنید.
رزم شبانه در پیش داریم.
دانشنامه دفاعی:
بیخود کردند...
باید از جنازهی من رد بشن...
صد تانک میدهیم و یک ظرف قرمه نمیدهیم.
دانشنامه دفاعی:
نه علی آقا
شما که فرمانده گردانید برادر
نیس این ابوبکر پول دار است
گفتم شاید شما را هم مثل آقا کیهان و علی اصغر خریده باشد.
اِ راستی فاطمه خانم کو!؟
جزء جهاد گران ندیدمش
دانشنامه دفاعی:
:))))))))
مردم از خنده
:))))))
خدا بگویم چه کارت نکند عمو جان
دانشنامه دفاعی:
سبزی خالی که نه
البته بهار خانم من هنوز مطمئن نیستم از ابوبکر پول نگرفته باشد.
باید یا داخل تانکش را بگردیم یا از زیر زبانش حرف بکشیم.
باید پولها را بین همه افراد مساوی تقسیم کند.
اگر بنا به بیعت باشد من خودم اول با ابوبکر بیعت میکنم. با پولش توچکا میخرم میفرستم یمن.
دانشنامه دفاعی:
رفتند دنبال پولها میگردند.
علی آقا
چقدر گرفتید.
لطفن بین افراد تقسیم کنید
من میخواهم با سهمم توچکا و فاتح 110 بخرم
دانشنامه دفاعی:
عمو جان اگر از این استعداد شما خبر داشتم نفوذی با هم میرفتیم نگهبان انبار آذوغه دواعش میشدیم.
مطمئنن سر یک ماه یا از گرسنگی میمردند یا برمیگشتند چچن و پاکستان
دانشنامه دفاعی:
به خاطر اصول اولیه جنگ گوریلایی (چریکی ـ کماندویی ـ اسم اصلیاش گوریلایی است) از آوردن نام شما خود داری کردند.
اصلن هم اشتباه تایپی نبوده.
دانشنامه دفاعی:
:))))
خدا نکند.
دانشنامه دفاعی:
باشد شما هم هستید. با این حساب پس ناراحت نمیشوید اگر بهار خانم داخل آن بیتیآرتی را بگردند.
دانشنامه دفاعی:
زنجبیل و چای سبز
فکر کنم دواعش ریختند که سر گیجه بگیریم.
دانشنامه دفاعی:
بله منهم شاهدم.
دانشنامه دفاعی:
ای جانم شهامت
زهرا خانم؛ استاد فنون رزمی و نبردهای تن به تن
درین درین
دانشنامه دفاعی:
باشد...
جان من علی آقا
پول نگرفتی؟
من با وزارت دفاع روسیه صحبت کرده بودم 100 تا توچکا بخرم... تحویل در سعده.
حالا بنشینید دست پخت بهار خانم را بخورید.
بعد مفصل در موردش صحبت میکنیم.
دانشنامه دفاعی:
این ها عوارض گاز اعصاب است.
همان اول که گفتم باید ماسکها را میزدید.
دانشنامه دفاعی:
ای جانم سلحشور لشگر ما
چه آشپز سخاوتمندی هم هست.
دانشنامه دفاعی:
باشد؛ اول چند تا پس گردنی بهش بزن دخترم
البته بشقام خالی شده.
اما جیره فردا مال شما
فقط این خردوغان یهودی زاده را بده به من.
دانشنامه دفاعی:
یک چیز جالب برایتان بگویم
روزی دو تا سه مرتبه یک آیدی صهیونیست از RSS وارد میشود و مطالب را مطالعه میکند. چون شهرش معلوم نیست حدس میزنم از نوکران جاسوس باشد.
فکرش را بکنید الان بخواهد کدها و رمزهایی که در اینجا به کار بردیم را بشکند. مادر مرده چه میکشد امشب
دانشنامه دفاعی:
علی آقا شما از جلو چشمم دور نشو
مرجان خانم بیتیآرتی را میراند.
علی اصغر و کیهان و فاطمه را هم برمیدارند.
من هم توی تی 90 هستم.
تا سر از کارت در نیاورم تنهات نمیگذارم.
مافیای روس پولشان را میخواهند.
دانشنامه دفاعی:
اِ حاج خانم هم همیشه یک مقدار از هر چه اندوخته دارند
چه جالب...
ما مردها که همه چیز را تا تهاش درنیاوریم ول کن نیستیم.
دانشنامه دفاعی:
شما رفتید تانک را بگردید من هم گوشتهای خوروش را دزدیم.. تند تند خوردم دهانم هم سوخت... ببین.. اینهاش
فقط نمیدانم مرجان خانم کجا رفته؟
تانکش هم اینجاست اما خودش نیست.
دانشنامه دفاعی:
خوشبختانه بهار خانم یک دیگ اضافه بار کرده بودند.
مرجان خانم نیست عمو جان... فکر کنم رفته سراغ دیگ...
بجنب تا مجبور نشدی فلافل بخوری
دانشنامه دفاعی:
هیچی مجبوریم 60 میلیون دلار روسها را جور کنیم
بیا بردار... بعضی از این دواعش ساعت رولکس دارند.
فکر کنم تا دو هفته باید توی بیابان غنیمنت جمع کنیم.
دانشنامه دفاعی:
شما به کامپیوتر واردتری بنشین پای توپ من هم رانندگی میکنم.
لاشهی داعشی دیدم ترمز میکنیم ببینیم توی جیبش دلار و ریال دارد یا نه.
کیهان هم که فکر کنم پناهنده شده به ابوبکر.. شاید هم با علی اصغر رفتهاند فاطمه را پیدا کنند.
الله اعلم.. ما باید پول روسها را جور کنیم.
دانشنامه دفاعی:
احسنت به این عاقبت اندیشی
دانشنامه دفاعی:
آخر من چند تا توچکا پیشخرید کردم.
روی اعتبارم دادند.
الان توچکاها توی راه یمن هستند.
روسها هم که میدانید.. فقط پول را میشناسند.
دانشنامه دفاعی:
مراقب مرجان خانم باشید.
حوالی دیگ رویت شدند به بنده اطلاع بدهید.
دانشنامه دفاعی:
نیشم تا بناگوش باز شد
پستهها و بادمهاش مال من
فندق و گردو و بادام هندیش ما بقیه
دانشنامه دفاعی:
نه هستم عمو جان
بیارش تا خود ایسیس را بیاورم جلو چشمش
مردک نفت دزد قاتل بی عصمت را
دانشنامه دفاعی:
بله
این مافیا و علیجانیهای روس فقط پول را میشناسند.
دانشنامه دفاعی:
پستههایش را مغز میکنم با هم بخوریم.
خصوصن پسته قزوین که مرغوبترین پسته دنیاست... صد برابر پستههای دیگر خوشمزهاست
دانشنامه دفاعی:
افسانهی بهار
شمشیر به دست بر سر دیگ
درین دیرن
دانشنامه دفاعی:
بله!؟
سایت شما!؟
کسی دست نزده.. همه اینجا بودند.
دانشنامه دفاعی:
عمو جان پستهها را که با هم میخوریم.
حالا بعدن غنائم را جمع کردیم. پول مافیا و علیجانیها را دادیم بقیهاش را پسته و گلوله میخریم.
یک شمشیر سامورائی هم برای بهار خانم... یک اینترنت نامحدود هم برای مرجان خانم.
دانشنامه دفاعی:
اختیار دارید
برایتان شمشیر هاتوریهانزو یا کنزو میخریم دیگر
دو سه میلیارد پولش است.
دانشنامه دفاعی:
تازه داریم مغز میکنیم. هنوز یک دانه هم نخوردیم.
دانشنامه دفاعی:
زهرا خانم.
پس به همت زهرا خانم به یک نان و نوایی میرسیم. این علیجانیهای روسیه خیلی نامردند... از مافیها بدترند.
بهار خانم، علی آقا حق دارند.. خندق بکنید و حسابی مراقب دیگ باشید.
اول خدا بعد شما...
دانشنامه دفاعی:
عمو جان با تای دمپایی بزنش
دانشنامه دفاعی:
زهرا خانم
دانشنامه دفاعی:
دست شما درد نکند.
من پسته هم خیلی دوست دارم. به خصوص پستهی قزوین... جایتان خالی الان رفته یک بشقاب پسته آوردم... خیلی میچسبد.. هم شیرینتر است هم تردتر هم روغنیتر... فقط کمی ریز است.
دانشنامه دفاعی:
به سلامت
فقط این کیفت را بگذار و برو برادر... من حواسم بهش هست.
دانشنامه دفاعی:
اگر صفحه سنگین شده برید پست بعدی.. اینطوری طول میکشد صفحه باز شود خسته میشوید.
دانشنامه دفاعی:
والا من هم اینقدر که از این زودپز میترم از توپول و بولاوا نمیترسم.
واقعنی خیلی چیز وحشتناکی است. خصوصن وقتی غرش و فس فس میکند.. نوشیدنی سرد بر پیشانیام مینشیند.
دانشنامه دفاعی:
منکه فعلن سرم با پسته گرم است
دانشنامه دفاعی:
گذاشتمش کنار
شربت لیمو را بیار با هم بخوریم
دانشنامه دفاعی:
بیاید صفحه بعد
دانشنامه دفاعی:
داخل بحث آزاد
اولین مطلب
غربزدگی
دانشنامه دفاعی:
عموجان بیا بحث آزاد
غربزدگی
دانشنامه دفاعی:
حتمن
فقط بهار خانم دیگش سنگین است.
باید ببینم اگر نمیتواند کمکش کنیم.
دانشنامه دفاعی:
علیکم السلام
ان شاءالله در نیروی زمینی سپاه شاهد رونمایی موردی مشابه باشیم