ایشان یکی از پیامبران بنی اسرائیل است که نام مبارکش 2بار بصورت جمع و1بار بصورت مفرد در 2سوره قرآن آمده است.او از نوادگان هارون برادر موسی است .نام پدرش یاسین ونام مادرش ام حکیم بوده است.طبق بعضی روایات ایشان از جمله پیامبرانی است که هنوز زنده است. در پاره ای از روایات آمده که الیاس همدوش بیابانها وخضر همرا با دریاهاست وآندو در مراسم حج در بیایان عرفات حاضر میگردند.
شیوه دعوت الیاس وپادشاه معاصرشروایت شده هنگامی که یوشع بن نون بعد از موسی برسرزمین شام مسلط شد آنرا بین طوایف سبطی های دوازده گانه تقسیم نمود،یکی از آن گروهها که الیاس در میانشان بود در سرزمین بعلبک سکونت نمودند خداوند الیاس را بعنوان پیامبر برا ی هدایت مردم بعلبک فرستاد.طبق فرموده خداوند در قرآن،مردم این دیار سخن الیاس را تکذیب کردند واز دعوت او اطاعت ننمودند.بعلبک در آن زمان پادشاهی بنام لاجب داشت که مردم را به پرستش بت دعوت مینمود.او زن بدکاری داشت که وقتی شاه به سفر میرفت او جانشین شوهرش میشد وبین مردم قضاوت میکرد.او منشی باایمانی داشت که 300 مومن را از حکم اعدامش نجات داده بود.او با شاهان متعددی همبستر شده واز آنها فرزندان بسیاری داشت.شاه همسایه ای صالح داشت که باغی در کنار قصرش داشت ومورد احترام شاه بود .اما همسر شاه در غیاب شاه آن مرد را کشت واموالش را غصب نمود.
خداوند متعال الیاس را به بعلبک فرستاد تا مردم آنجا را به راه خدا پرستی دعوت نماید.اما بت پرستان در مقابل او ایستادگی نمودند وعرصه را بر او تنگ نمودند.الیاس خدا را سوگند داد که شاه وهمسر بدکارش را اگر توبه نکردند به هلاکت برساند وبه آنها هشدار داد.اما هشدار او باعث افزایش خشونت شاه وطرفدارانش شد وتصمیم به شکنجه ودر نهایت قتلش گرفتند.الیاس از دست آنها گریخت وبه کوهها وغارها پناه برد و7 سال بدین منوال گذشت.در این میان پسر پادشاه به بیماری مبتلا شد وبیماری او درمان نیافت وتلاش شاه در توسل به بتها برای نجات او بی نتیجه ماند.اطرافیان به شاه گفتند علت اینکه بتها فرزندت را شفا نمیدهند این است که دشمن آنها را که الیاس است نکشتی.بت پرستان به دنبال الیاس رفتند وبه او گفتند که برای شفای پسر شاه نزد خدا دعا نماید.الیاس به آنها گفت که خداوند میفرماید من معبود یکتایم معبودی جز من نیست .من بنی اسرائیل را آفریده ام وروزی میدهم وآنها را زنده میکنم ومیمیرانم ونفع وزیان میرسانم.پس چرا شفای پسرت را از غیر من طلب میکنی؟آنها نزد شاه رفته وپیام الیاس را به او رساندند.شاه بسیار خشمگین شد وبه آنها گفت :چرا او را زنجیر نکرده وبه نزد من نیاوردید؟حاضران گفتند ما زمانیکه او را دیدیم رعب و وحشتی از او بر دل مانشست که مانع این کار شد.سرانجام 50نفر از سرکشان وقهرمانان را به دنبال الیاس فرستادند تا او را اسیر نموده وبه نزد شاه بیاورند.آنهابه اطراف کوه محل استقرار الیاس رفته وبصورت پراکنده به دنبال او گشته وصدا زدند که ای الیاس ما به تو ایمان آورده ایم اما چون ادعای آنها دروغی بیش نبود خداوند به سوی آنها آتشی فرو افکند ونابودشان ساخت.شاه از این حادثه ناراحت شدومنشی با ایمان خود را مجبور کرد تا به سراغ الیاس رفته وبه او بگوید بیا به نزد شاه رفته تا به مابپیوندد وقومش را نیز به اینکار دستور دهد. او به اجبار اینکار را کرد.زمانیکه الیاس صدای او را شنید به اذن خداوند به استقبالش رفت تا از او احوالپرسی نماید.مومن به او گفت شاه مرا نزد تو فرستاده وبه من چنین گفته واگر تو با من نیایی او مرا خواهد کشت.در همین هنگام خداوند به الیاس وحی کرد اینها نیرنگی از سوی شاه است که تو را دستگیر واعدام نماید.من بیماری پسرش را آنقدر زیاد میکنم تا بمیرد و شاه از مومن غافل شود.منشی با ایمان با همراهان بازگشت ودید که بیماری پسر شاه زیاد شد ومرد.مرگ پسر تا مدتی شاه را از او غافل کرد اما بعد از مدتی طولانی به منشی خود گفت که ماموریتت را چگونه انجام دادی؟منشی گفت :من از مکان الیاس خبری ندارم.سپس الیاس مدتی را در خانه مادر یونس مخفی شد ومجددا به کوه بازگشت ودر این زمان بود که خداوند به او گفت که هردرخواستی از من میخواهی تقاضا کن.الیاس از خدا تقاضای مرگ نمود اما خداوند به او گفت که هنوز وقت آن نرسیده که زمین را از وجود تو خالی کنم بلکه قوام زمین واهلش با وجود توست.الیاس عرض کرد:انتقام مرا از کسانیکه موجب آزار واذیت من شدند بگیر وباران رحمتت را قطع کن طوریکه قطره ای باران نبارد مگر به اذن من.
خداوند 3 سال قحطی را بر بنی اسرائیل مسلط نمود .گرسنگی وتشنگی آنها را در فشار قرارداد تا آنجا که دچار مرگهای پی در پی شدند وفهمیدند که همه مصیبتها از نفرین الیاس است.لذا با کمال شرمندگی نزد او رفته وتقاضای بخشش نمودند.
الیاس به همراه الیسع جانشین خود وارد بعلبک شد وگفتگویی بین او وشاه انجام گرفت ودر نهایت شاه از او خواست تا دعا کند آب باردیگر برگردد.الیاس دعا کرد وبارن زیادی بارید وسبزی وخرمی بار دیگر بر آنجا مستولی شد اما مردم کم کم بر اثر وفور نعمت بار دیگر گمراه شدند واز الیاس سرکشی نمودند.سرانجام خداوند دشمنان را برآنها مسلط نمود ودشمنان آنها را سرکوب وشاه وزنش را به قتل رسانده ودر میان همان باغ غصبی مرد صالح رها نمودند.الیاس پس از آن ماجرا وصیتهای خود را به الیسع نمود وبه آسمانها عروج کرد وخداوند لباس نبوت را به الیسع پوشانید.وی به هدایت بنی اسرائیل پرداخت وآنها نیز به او احترام گذاشته واطاعتش نمودند.
منابع قرآنی:- ۵۶۷ بار مطالعه شده است