نامههای سرگردان نویسندهای از پانصد و پنجاه سال بعد
دریافت
حجم: 33.4 کیلوبایت
توضیحات: مقدمه
دریافت
حجم: 58.27 کیلوبایت
توضیحات: فصل اول
دریافت
حجم: 33.71 کیلوبایت
توضیحات: فصل دوم
پاسخ:
هنوز معلوم نیست تا اینجا که من فهمیدم چند روایت وجود دارد.
حتا گور یاور مخوف و یارانش در ویرانههای باستانی تبریز هم پیدا شده.
پاسخ:
البته این شخص مدعی شده یاور مخوف و چند تن از همراهانش به شکل عجیبی از مستندات تاریخی گریختهاند.
گورستان حاوی گور این اشخاص هم که در ویرانههای باستانی تبریز کشف شده بود یکدفعه غیب شده و جایش اتوبان سبز شده است.
باید بقیهی ماجراهای این نویسنده را دنبال کنیم ببینیم ماجرا چیست.
پاسخ:
به نظرم باید یک گره فشار ویژه بسازیم که از چند سال دیگر شروع به کار کند و هر کس که علیه ما چیز مینویسد را سر به نیست کنند.
پاسخ:
علیکم السلام علی آقا
فکر کنم گرد نخود ببخشید زنجبیل زده
بهار خانم که نیست کلا غیبش زده
اما نوشتههای این نویسنده مربوط به نبردهای ماست..
دنبال کنید شما از شخصیتهای اصلی داستان هستید
برای اینکه پیش زمینهای هم داشته باشید کامنتهای این دو مطلب را بخوانید.
http://astudent.blog.ir/post/n-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D9%81%D8%AA%D8%B1-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D9%85%D9%86
http://astudent.blog.ir/post/%DB%8C%DA%A9-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%B6%D8%AF-%D8%B2%D9%88%D8%B1-%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AD%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D9%85%DA%AF%D8%B3
پاسخ:
این مورخ نوشته بود که شما در یک نبرد قهرمانانه در تنگه بوسفور کشته میشوید
پاسخ:
شما هم این پروسه را دنبال کنید علی آقا
به عنوان شخصی از آینده یا گذشته
مطالب را توی همین صفحه بگذارید
خیلی هم عالی میشود
پاسخ:
زهرا خانم که دری را خوب حرف میزد؟
نکند میخواهد با لهجهی افغانستانی یاد بگیرد!؟
پاسخ:
علی آقا چرا مقر توپخانه سوراخ شده!؟
پاسخ:
بله
سوخت موشکهایشان هم از شکلات است
پاسخ:
بله بعد از انهدام زیردریایی ویجینیا
آنهم سوار بر اژدر حوت
پاسخ:
عمو جان
بواش بندازیها
پاسخ:
عمو یواش، خیلی یواش
پاسخ:
هنوز علتش را نمیدانم علی آقا اما فکر کنم بالکهای کنترلی گیر کرده بوده شما انتحاری میزنید به کلاس ویرجینیا.
امشب آخر شب فصل آولش را میزنم.
فقط بچهها سبک رمان نویسی من این شکلی است که دو تا داستان همزمان دنبال میشوند و داستان دوم همیشه در پاورقیها ادامه دارند. پس با دقت پاورقیها را بخوانید.
پاسخ:
خوشحالم که این را میشنوم
پاسخ:
کجا عمو جان؟
هنوز جنگهای زیادی در پیش داریم
جنگ با دده قورقودها
جنگ ترابوزان
نبرد بزرگ مراکش
حمله با زیردریایی
فرمانده گردان تانک که جایی نمیرود
پاسخ:
نه عمو، تصمیم دارم آقا کیهان را بیاندازم جلوی کوسهها
پسر خیلی خوبی است.. اما با کمبود جا مواجه شدیم کیهان را پرت میکنم توی دریا
پشت سرش هم فاطمه را میاندازیم.
به نظرم یک خورده از اقیانوس را شنا کنند بد نباشد
پاسخ:
نگران نباش عمو جان
بهار خانم رفته پیش ژاپنیها سوپ کوسه یاد بگیرد.
اول با یک چیزی میزنیم توی سرش بعد هم ازش یک سوپ درست و حسابی میپزیم.
آروارهاش را هم آویزان میکنیم توی کابین تا ملت کیفش را ببرند.
پاسخ:
شما به عنوان فرمانده ارشد وظیفه دارید روحیهی افراد را بالا ببرید.
به نظرم اگر اول خودتان با این دو صحبت کنید بهتر باشد.
اما حیف که از الان میدانیم علی آقا قبل از کشته شدنش به ما خیانت میکند و کشتی خودمان را سوراخ میکند!
حیف باشد.
سرباز لایقی است.
ای کاش میشد اتفاقات آینده را عوض کرد.
سعی کنید مهربانانه با او برخورد کنید شاید نظرش عوض شود!
پاسخ:
ما چند تا جنگ در پیش داریم
پیروزی شکست.
کلی هم جنایت میکنیم اما دلمان خنک نمیشود.
اما بالاخره در یک غروب تلخ یک اتفاقی میافتد یک بمب عمل نکرده کنار مقر فرماندهی که چند بار گفته بودم این را خنثی کنید و همه تنبلی کرده بودند منفجر میشود و ما هم با عالم بالا میرویم.
هئئئئی روزگار
پاسخ:
باید اطلاعات را در تماس با نویسنده بگیرم.
پاسخ:
من فکر میکردم لازم نیست.
خودت را ناراحت نکن عمو جان
ما راه درازی در پیش داریم.
راه بی برگشت بی فرجام
پاسخ:
علیکم السلام
برایش دارم علی آقا
حالا اولش است..
تصمیم دارم اجدادش را پیدا کنم و بدهم عقیمشان کنند تا ببینم باز هم از این غلطها میکند یا نه
پاسخ:
نه آن روز زنجبیل زده بود. برای همین اهرمهای هدایت تانک را اشتباه و بر عکس میکشید.
نمیدانم توی زنجبیلش چه بوده که نویسندهی قرنهای آینده میگوید صدای خندههای بانوی ناآرام از صدای تانک بیشتر بوده و با خنده و خوشحالی مردم را دنبال میکرده و زیر میگرفته است.
البته به این تاریخ نمیشود اعتماد کرد. حالا باید ببینیم در آینده چه پیش میآید.
پاسخ:
میخواهم روی کار مهمتری تمرکز کنم
از دست کامنتهای افراد مزاحم هم خسته شدم
پاسخ:
عمو جان در تاریخ گفته شده وقتی که آن کشتار بزرگ را راه میاندازیم همه تحت تاثیر چای زنجبیلی هستیم.
احتمالا شما بیشتر در آن روز چای زنجبیلی میل میکنید.
پاسخ:
علیکم السلام عمو جان
نامت تا ابد جاودان شد عمو
زهرای زودپز کش
-------------------------
راستی حاج خانم به سلامتی عازم شدند؟
ان شاءالله
جایشان خالی نباشد
پاسخ:
متن را برایم بنویس عمو جان ببینم مربوط به کجای داستان است
پاسخ:
ایده بده عمو جان
سخت به ایده نیاز دارم
پاسخ:
من که چیزی پیدا نکردم [لبخند بدجنسی]
پاسخ:
بله، وبلاگ من در حال ارتقاء به جتلاگ است.
الان هم دو تا زپتراتیشن نسل چهار به کیبرد وصل است.
پاسخ:
تکنولوژی نسل آینده
برو فصل اول را با دقت بخوان
دارم فصل دوم را میگذارم.
شما فقط مقدمه را خواندی.
فصلها به ترتیب زیر هم قرار میگیرند.
پاسخ:
پاورقیها را هم خواندی عمو؟
الان فصل دوم را گذاشتم.
زپتراتیشن یک دستگاه هماهنگ کننده نرم افزار و سخت افزار و جاسوسی و نظامی و... خیلی چیزهای دیگر است.
پاسخ:
عمو جان تاریخ همواره در حال نوشته شدن است
کسی نمیداند چه اتفاقی بناست بیفتد.
آیا به وسیلهی سم کشته میشود یا انفجار
یا خوردن اولویهی مسموم
پاسخ:
شاید هم از سبزی خرد کردن مرده
کسی چه میداند.
باید این زپتراتیشن را به پادکت وصل کنم ببینم چه میشود.
البته احتمال هشتگ شدنش هم وجود دارد
پاسخ:
والا این گوهریا روزها بیشتر پیدایش میشود.
زهرا هم به عنوان ستون پنجم دارد فعالیت میکند و برایمان اطلاعات جمع میکند.
پاسخ:
تیرت را به من بنداز
منو بکش، با تانک بزن
پاسخ:
من چی کار کنم؟
چرا اعصابم سر جایش برنمیگردد؟
یکسره عصبانیام