دانشنامه دفاعی

گروه تخصصی دانشنامه دفاعی

دانشنامه دفاعی

گروه تخصصی دانشنامه دفاعی

دانشنامه دفاعی

۷۲ مطلب با موضوع «شهدا» ثبت شده است

اسامی ‌11 شهید غواص و خط‌شکن اصفهانی که در عملیات کربلای چهار به شهادت رسیده‌اند و پیکر مطهر آنها به تازگی احراز هویت شده اعلام شد.

اسامی این شهدا به شرح زیر است:

خودش را با بغض اینطور معرفی می‌کند: «اصغر بالویی پدر شهید غواص حسینعلی بالویی». 29 سال انتظار کشیده تا بتواند دوباره آن نوجوان رعنایی را که روزی برای کربلای4 بدرقه اروندرود کرد، ببیند. حالا اما ناراحت نیست. در هر حالی یک جمله را دائم تکرار می‌کند: «به همه‌تان تبریک می‌گویم. تبریک! تبریک! ما امروز برای مبارک‌باد به دیدار پسرم آمدیم.». آنچنان با جدیت با پیکر شهیدش صحبت می‌کند و برایش ماوقع را شرح می‌دهد که انگار او را حی و حاضر مقابل خودش می‌بیند و احساس افتخار توأم با غمی بزرگ در چهره‌اش نشان از درد پدران چشم به راه دفاع مقدس را دارد.

بار اول به خاطر سن کم او را از جبهه برگرداندند/خودم او را به سپاه بردم

حسینعلی 13 ساله را به خاطر کم سن و سال بودن کسی به این راحتی جبهه راه نمی‌داد. اما پدر واسطه شد و از سپاه شهرستان خواست او را به خاطر علاقه‌اش به جبهه ببرند. اصغر بالویی در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، با اشاره به اولین اعزام فرزندش به جبهه می‌گوید: بار اول که پسرم جبهه رفت او را به خاطر سن کمش برگرداندند. 13 ساله بود. آن شب تا صبح نخوابید و ناراحت بود. من صبح او را بردم سپاه گفتم این بچه دارد از بین می رود چرا او را به جبهه نمی‌برید؟ همان روز با رفتنش موافقت کردند. چند ماه دوره آموزشی در پادگان داشت. بعد از دو ماه و خرده ای برای دیدنش رفتیم. دیدم فرمانده اش می‌گوید من به پسر شما آموزش نمی‌دهم بلکه این بچه دارد به من آموزش می‌دهد. او را کجا تربیت کردی؟ حسنیعلی چند ماه بعد دوره آموزش‌اش تمام شد و آمد و رفت کردستان. شش ماه آنجا بود. بعد رفت جنوب و دیگر بار آخر در عملیات کربلای4 بود که رفت و شهید شد. در 5 عملیات شرکت کرد و کربلای 4 آخرین آن بود.

صهیونیستها یک مسجد کرانه باختری را آتش زدند/ شهادت جوان فلسطینی در الخلیل

خبرگزاری تسنیم: مسئولان فلسطینی صبح امروز چهارشنبه گزارش دادند که شهرک نشینان صهیونیست یک مسجد را در نزدیک شهر رام الله در کرانه باختری رود اردن آتش زدند.
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم به نقل از خبرگزاری فرانسه، مسئولان دستگاههای امنیتی تشکیلات خودگردان فلسطین گفتند: شهرک نشینان چهارشنبه شب طبقه اول یک مسجد در روستای المغایر در نزدیک شهر رام الله را به طور کامل آتش زدند.

این مسئولان افزودند: این مسجد در نزدیک شهرک صهیونیست نشین شیلو و مسیر عبوری ویژه شهرک نشینان واقع است.

به گفته این مسئولان، صهیونیست ها در سال 2012 میلادی نیز یک مسجد دیگر این روستا را  آتش زده بودند.

در همین حال، خبرنگار شبکه خبری العالم امروز گزارش داد که یک نظامی رژیم اسرائیل در درگیری با فلسطینی ها در منطقه الرام در شمال شهر اشغالی قدس زخمی شد.

این درحالی است که یک جوان فلسطینی بر اثر جراحت های وارد به وی در جریان درگیریها با نیروهای اشغالگر در اردوگاه العروب در شمال الخلیل به شهادت رسید.

منابع پزشکی گفتند: محمد عماد جوابره بر اثر اصابت یک گلوله به سینه اش زخمی و درپی انتقال به بیمارستان به شهادت رسید.

یک کودک فلسطینی نیز از ناحیه کتف بر اثر اصابت گلوله های پلاستیکی  نیروهای اشغالگر در جریان درگیریها در مرکز ایست و بازرسی شعفاط در شهر اشغالی قدس زخمی شد.

مناطق مختلف کرانه باختری رود اردن بویژه شهر اشغالی قدس از یک ماه پیش شاهد درگیری های شدید بین نیروهای اشغالگر و شهروندان فلسطینی است.

در جریان این درگیری‌ها، شماری از شهروندان فلسطینی شهید، زخمی یا بازداشت شده اند.

درگیری ها بویژه بعد از حمله صهیونیست‌ها به مسجدالاقصی و تعرض به آن و بستن موقت این مسجد از سوی آنها، شدت گرفته است.

تشعیع پیکر پاک برادران شهیدمان در حرم امام رضا (ع)
برای دیدن تصویر در اندازه اصلی روی آن کلیک کنید


حمید داوود آبادی در صفحه ی شخصی خود در شبکه اجتماعی اینستاگرام عکسی از پیکر شهید محمدعلی تهوری با چشمانی باز منتشر کرده است که به شرح زیر می باشد:

  آرام بخواب بسیجی! آرام بخواب ای مسافر ملکوت.آرام بخواب ای پابرهنه مغضوب دیکتاتورها. آرام بخواب که ذکر تلقینت را امام حسین (ع) می گوید و حضرت مهدی (عج) برایت می گرید. آرام بخواب ای غریبه گمشده در خاکدان دنیا، ای عقاب گرفتار آمده در قفس! ببین که آسمان چگونه در سوگت بی تابی می کند! ببین، ببین ای فاتح قلل ماووت ببین که او دیگر نمی خندد و دوستت از شرم سر به زیر دارد و از کسی صدا بر نمی آید. تو رفته ای و اکنون روح بی تابت، در جوار آزادگی اطمینان یافته و من باید بمانم با همه حقارتم، کمبودم و بیچارگی ام.

تو رفته ای و پاکتر از باران، استوارتر از کوه و من مانده ام غوطه ور در لجنزار و خیلی خیلی سست. آرام بخواب بسیجی، دریا دل. چراغ قوه بدست دیروز خیابانهای محل، اکنون خوابیده است برای همیشه و بلکه مردم بیدار شوند. تو آن شب در زمستان کوهستان وجود، پوز گرگهای تشنه خونی را که در انجماد طاغوت جان گرفته بودند زدی و زوزه مرگبارشان را خاموش کردی. تو سرچشمه صفایی بسیجی. تو تلالوی عشقی بسیجی. تو مظلومی با بدنی کبود از تازیاته خصم، صورتی سیلی خورده از بی وفایی روزگار، و پایی خسته از آن همه تلاش و دلی شکسته از فراق دوست!

مهم‌ترین لقبش «مهندس» است. که عموما همراه با کنیه‌اش ابومهدی ذکر می‌شود و این نام آشنا برای مجاهدین را می‌سازد: ابومهدی المهندس. هرچند تیم محافظش در مکالماتشان برای رعایت مسائل امنیتی اسمش را نمی‌آوردند و از کلمه‌ی «الشایب» استفاده می‌کنند، ولی آشنایانش هر وقت بخواهند از او یاد کنند، فقط می‌گویند «حاجی.» حاجی، فقط اوست. فقط یک نفر دیگر هست که به او هم صرفا می‌گویند حاجی، البته به او یک کلمه‌‌ی کبیر هم اضافه می‌کنند که می‌شود «الحاجی الکبیر»، یعنی همان سردار قاسم سلیمانی.

نام اصلی ابومهدی المهندس، جمال جعفر محمد است. او را باید یکی از تأثیرگذارترین چهره‌های حال حاضر عراق شمرد. به این دلیل که به صورت «رسمی» نایب رئیس الحشد الشعبی و به صورت «عملی» رئیس آن است. اگر واقعا چنین باشد هم باید گفت که او فعالیتش را کاملا چراغ خاموش پیش می‌ببرد: از دست دوربین‌ها و روزنامه‌ها فراری است و خیلی کم در رسانه‌ها دیده می‌شود. این دور بودن از چشم‌ها را برخی‌ها به دلیل اتهامات امنیتی‌‌ای می‌دانند که در گذشته داشته [و بر آن اساس تحت تعقیب بوده است]: او یکی از 17 تنی است که در قضیه‌‌ی انفجار سفارت آمریکا و سفارت  فرانسه در کویت در سال 1983 و همچنین قضیه‌ی ترور امیر کویت جابر الاحمد الصباح در سال 1985 متهم شدند. او همچنین متهم شد که در نقشه‌ی ربایش یکی از هواپیماهای خطوط هوایی کویت در سال 1984 دست داشته است.

اتهاماتی که باعث شد او دو بار مهاجرت را در زندگی خود تجربه کند: یک بار مهاجرت از کویت (که در آنجا زندگی می‌کرد) به ایران (تا پس از آن قضایا و در جریان پیگرد نیروهای امنیتی کویت دستگیر نشود) و هجرت دوم از عراق (که پس از سقوط صدام به آن برگشته بود) باز هم به تهران. دلیل هجرت دوم هم این بود که برخی گزارش‌های رسانه‌ای در اواخر سال 2006 اعلام کردند او یکی از اشخاصی است که آن اتهامات درباره‌شان وجود دارد و همین، او را (با اینکه در آن زمان به نمایندگی مجلس عراق انتخاب شده بود) تحت پی‌گرد اشغالگران آمریکایی قرار می‌داد.

زمانی که جنگی نابرابر به ایران اسلامی تحمیل شد و رژیم بعث ناجوانمردانه به مرزهای کشورمان حمله کرد؛ دیگر پیر یا جوان، متاهل یا مجرد، زن یا مرد بودن ملاک برای رفتن به صحنه نبرد نبود. همه بسیج شده بودند تا از انقلاب و کشورشان دفاع کنند و نگذارند یک بیگانه بر آن‌ها تسلط یابد.

«فیروز احمدی» یکی از آن دلیر مردانی است که با وجود متاهل بودن، نانوایی را که تنها منبع درآمدش بود رها کرد و به میدان نبرد رفت. او نه برای درجه و مقام بلکه برای دفاع آمده بود در طول جنگ تحمیلی نیز رشادت‌های زیادی از خود به نمایش گذاشت و پس از اتمام جنگ به شغل پیشین خود بازگشت.

متن زیر حاصل گفتگویی صمیمانه با جانباز فیروز احمدی فرمانده دید‌بانان گردان بریر (ادوات) تیپ 10 حضرت سیدالشهدا (ع) و تیپ 110 خاتم (ص) است در خصوص گردان ادوات در دوران دفاع مقدس که در ادامه می‌خوانید:

نحوه ورودتان به جبهه چگونه بود؟

احمدی: 18 ساله بودم که بصورت بسیجی وارد جبهه شدم. در عملیات بازی‌دراز که با نام عملیات شهید رجایی و باهنر مشهور بود به عنوان نیروی پیاده به همراه نیروهای گردان 9 سپاه شرکت کردم. در آن منطقه با دیدبانی به نام شیخ محمود غفاری آشنا شدم که مسیر فعالیتم در جبهه را تغییر داد. ایشان یک روحانی بسیجی بود که در دید‌بانی با شجاعت، خود را به پشت مواضع دشمن می‌رساند و از آنجا  مختصات دشمن را به توپخانه می‌داد که در اکثر مواقع گلوله‌ها به اهداف می‌خوردند.

به‌خاطر علاقه‌ای که به ایشان پیدا کردم جذب دیدبانی شدم. سوالاتم در زمینه فعالیت‌های دیدبانی را از ایشان می‌پرسیدم و وی با حوصله برایم توضیح می‌داد. شب‌ها با دوربین دید در شب به اطراف نگاه می‌کردم. برای تمرین، هدفی را در نظر می‌گرفتم و مسافت آن را تخمین می‌زدم. با کمک ایشان اطلاعاتی از دیدبانی به دست آوردم و تمام موفقیت‌هایم را مدیون ایشان هستم. ایشان در عملیات بازی دراز در سال 1360 به درجه شهادت نائل آمد.

در اواخر سال 1360 به عضویت سپاه درآمدم و در دوره آموزشی سپاه شرکت کردم. آن موقع نیروهای تازه وارد در سپاه در پادگان امام حسین (ع) آموزش ورودی می‌دیدند. در آن دوره لازم بود که یک تخصص را انتخاب نمایم که من دیدبانی را انتخاب کردم که با اتمام دوره عمومی، دوره تخصصی آن را در پادگان امام حسین(ع) به‌مدت 10 روز گذراندم.

شاید تصویری که به عنوان معرف بنده وجود دارد نظر برخی را جلب کرده باشد. تصویر دو ابر مرد، شهیدان: شفیع‌زاده و تهرانی مقدم. بی هیچ سخن گزاف میروم سراغ شهید شفیع‌زاده. این دلاور، این بزرگ مرد همواره جایی مخصوص در قلب بنده ناچیز داشته است و عشق و علاقه خاصی به ایشان دارم.

سردار سرلشکر شهید حسن شفیع ‌زاده در 28 مرداد ماه 1336 در محله "لیل آباد" تبریز و در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. او اولین فرزند خانواده بود و پس از او برادرش حسین، خواهرش زهرا و برادرش محسن بودند. وی از همان کودکی در مجالس مذهبی از جمله برنامه ‌های سوگواری امام حسین(ع‌) حضور پیدا می کرد.
حسن شفیع زاده در سال 1342 وارد دبستان "شفق" شد. او در سال 1348 هنگامیکه 12 سال بیشتر نداشت پدر خود را از دست داد و سعی کرد جای خالی پدر را پر نماید و در اداره امور منزل به مادر یاری رساند. شفیع زاده در سال تحصیلی 1349-1348 وارد دبیرستان "امیر خیزی" شد و با وجود مصائب ناشی از فقدان پدر دیپلم خود را در خرداد ماه 1354 در رشته طبیعی اخذ کرد.
او در دوران دبیرستان در دو رشته وزنه برداری و هند بال جزو تیم دبیرستان بود و در مسابقات دبیرستان های تبریز شرکت می کرد.
حسن شفیع زاده، در 16 بهمن ماه 1355 پس از گذراندن دوره آموزش نظامی در پادگان "عجب شیر" برای خدمت سربازی به تبریز رفت.
شفیع زاده در بحبوحه انقلاب اسلامی در حال سپری کردن خدمت سربازی خود بود؛ او به دلیل ارتباط نزدیکی که با شهید آیت الله مدنی داشت، توانست پیام های امام خمینی(ره) را به پادگان های ارتش انتقال دهد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کسوت محافظین آیت الله مدنی قرار بگیرد.
در سال 1359، شفیع زاده به ارومیه رفت و به همراه شهید مهدی باکری در پاکسازی اشنویه و سایر شهرها شرکت کرد. او پس از آن همراه شهید باکری به جبهه جنوب و ایستگاه 7 آبادان رفت. ایشان با ژرف نگری ایده تشکیل یگان توپخانه سپاه را مطرح کرد و با گذشت زمان اندکی توانست نقش توپخانه را در رویارویی با دشمن بعثی، بالاخص در عملیات های "کربلای 4 و 5" و "والفجر 8" به ظهور برساند. با تلاش های بی وقفه شهید شفیع زاده یگان توپخانه سپاه از بعد عملیاتی و آکادمیک به تثبیت رسید و بعدها با تأسیس دانشکده توپخانه سپاه، نسلی برای سپاه پاسداران تربیت یافت.


شفیع زاده در سال 1360 ریاست ستاد تیپ کربلا در عملیات "طریق القدس" را بر عهده داشت. او علاوه بر این، معاونت تیپ المهدی در عملیات "فتح المبین"، فرماندهی توپخانه سپاه، هدایت آتش در عملیات های "بیت المقدس"، "رمضان"، "مسلم بن عقیل"، "والفجر مقدماتی"، "والفجر 4"، "والفجر 8"، "خیبر"، "بدر"، "کربلای 4، 5، 8 و10" را برعهده داشت تا اینکه در سال 1366، در عملیات "کربلای 10" در حالیکه فرمانده توپخانه سپاه و فرمانده توپخانه قرارگاه خاتم الأنبیا بود، بر اثر اصابت گلوله توپ به خودروی وی در منطقه عملیاتی ماووت عراق به فیض شهادت نائل شد.


دو سه روز قبل از عملیات «مرصاد» و یا چهار، پنج روز قبل از آن، دشمن (عراقى‌ها) سوء استفاده کرد وقتى که قطعنامه پذیرفته شد. کدام قطعنامه؟ قطعنامه 598 شوراى امنیت تازه داشت جمهورى اسلامى قطعنامه را مى‌پذیرفت که عراقیها سوء استفاده کردند. فکر کردند جنگ تمام شد و ما هیچ آمادگى نداریم، آمدند از 14 محور در غرب کشور، هجوم آوردند. آنهایى که با جغرافیاى منطقه آشنا هستند، از آن بالا گرفته تنگه با وسیى، تنگه هوران، تنگه ترشابه، بعد هم پاسگاه هدایت، پاسگاه خسروى، تنگاب نو، تنگاب کهنه، نفت‌شهر، سومار، سرنى تا مهران حدود 14 محور، دشمن آمد داخل، رزمندگان ما را دور زد. ما تا آن روز، 40 تا 50 هزار اسیر از آنها داشتیم و آنها اسیر از ما کمتر داشتند. این علمیات، خیلى وحشتناک بود! دلهایمان را غم فراگرفت تا آنجا که امام فرموده بود: «دیگر نجنگید». من توى خانه بودم; یک دفعه ساعت 30/8 شب از ستاد کل (که من الان در آنجا کار مى‌کنم که در آن موقع معاون عملیاتش یکى از برادران سپاه بود.) به من زنگ زد و گفت: فلان کس! دشمن از سرپل ذهاب، گردنه پاتاق با سرعت‌به جلو مى‌آید. همین جورى سرش را انداخته پائین مى‌آید. من گفتم: کدام دشمن؟! اگر تنها از یک محور سرش انداخته، پس چه جور دشمن است؟! گفت: نمى‌دانیم گفت: همین طور آمده الان به کرند هم رسید و کرند را هم گرفتند. چون بعد از پاتاق، مى‌شود کرند، بعد از کرند، مى‌شود  اسلام‌آباد غرب و سپس نیز مى‌آید به کرمانشاه. گفت: همین جور دارد جلو مى‌آید. گفتم: این چه جور دشمنى است؟ گفت: ما هیچى نمى‌دانیم. گفتم: حالا از ما چه مى‌خواهید؟ گفتند: شما بیائید بروید منطقه. خلاصه گفتم: اول یک حکمى بنویسد که من رفتم آنجا، نگویند تو چه کاره‌اى؟ درست است نماینده حضرت امام هستم ولى نمایندگى حضرت امام از نظر فرماندهى، نقشى ندارد. او گفت: هر حکمى میخواهى، بگو ما مى‌نویسیم. ما هر چه فکر کردیم، دیدیم مغزمان کار نمى‌کند. حواسمان پرت شد که این دشمن، چه کسى است. آخر گفتم: فقط به هواپیما بگویید که ساعت 30/10 آماده بشود ما با هواپیما برویم به کرمانشاه. هواپیما آماده کردند. ساعت 30/10 رفتیم کرمانشاه. رسیدیم کرمانشاه، دیدیم اصلا یک محشرى است. مردم ریختند بیرون شهر از شدت وحشت. این جاده بین کرمانشاه بیستون تقریبا حالت‌بلوارى دارد. تمام پر آدم، یعنى اصلا هیچ کس نمى‌تواند حرکت کند. طاق بستان محل قرارگاه بود.

فقط دانلود کنید

از من انتظار نداشته باشید چیزی بنویسم

به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ یکی از مدافعان ایرانی حریم اهل بیت(ع) در عراق شهید شد.

شهید «جواد کوهساری» از اهالی شهر مشهد که 29 سال سن داشت، در نبرد با تروریست های داعش در اطراف شهر فلوجه به شهادت رسید.

تاریخ شهادت شهید جواد کوهساری در 26 تیرماه بود و پیکر این شهید طی روزهای آتی در شهر مشهد تشییع خواهد شد.

همچنین مراسم یادواره شهید جواد کوهساری روز جمعه ـ 2 مردادماه ـ ساعت 21 در محل مسجدالنبی واقع در خیابان کوهسنگی شهر مشهد با نوای حاج احمد واعظی و جواد قربانپبور برگزار خواهد شد.

ارتش عراق و نیروهای مردمی این کشور روزهای اخیر عملیات بزرگی را برای آزادی شهر فلوجه و مناطق پیرامون آن آغاز کرده است.

منبع: ابنا
برادر، شهادتت مبارک
دانشنامه دفاعی