دانشنامه دفاعی

گروه تخصصی دانشنامه دفاعی

دانشنامه دفاعی

گروه تخصصی دانشنامه دفاعی

دانشنامه دفاعی

اگر پسند و اگر ناپسند میگویم

نگفته بودم و اینک بلند میگویم

نگفته بودم و جنگ است بعد از این سخنم

و از دهان تفنگ است بعد از این سخنم

نگفته بودم وخشکیده سالی آمده بود

وابر ابر نبود ، آسمان کپک زده بود

نگفته بودم ودیدم درخت بود و دعا

درشتخویی ایام سخت بود ودعا

نگفته بودم ودید که دردعای  درخت

زبان سرخ درختند میوه های درخت

دعا قبول شد آری ،صدای باران بود

وقطره ها ،که ملخ می شدند وقت فرود...

نگفته بودم ودیدم که نان دهان را بست

غرور پرواز، درهای آسمان را بست

نگفته بودم وسیمرغ ها شغال شدند

برادران سر تقسیم حق زیاد شدند

نگفته بودم وجنگ است آنچه میگویم

برای اهل فرنگ است، آنچه میگویم:

ملخ چکید اگر از آسمان، شما کردید

فرو نشست اگر آتشفشان ،شما کردید

درخت و مزرعه را نیمه جان شما کردید

ودنده های مرا نردبان شما کردید

فرشته بودید، آن گونه ای که شیطان بود

ومرد، خاصه آنجا که خوردن آسان بود

برادری به زبان بود، ما ندانستیم

فقط به خاطر نان بود،ما ندانستیم


گمانتان مرود آسمان تهی مانده است

وصبح دهکده مان از اذان تهی ماندست

گمانتان مرود باد بسته خواهد ماند

دهان به لقمه افراد بسته خواهد ماند

هنوز بر لب شمشیرها تبسم هست

هنوز حوصله آخرین تهاجم هست

هنوز بارقه ای از غرور من باقی است

هنوز بارقه ای از غرورمردم هست

هنوز- اگر چه زمستان-  هنوز دلگرمم

که در تنور من وآفتاب هیزم هست

شکوه قریه نخواهد شکست، میدانم

که نان گندم اگر نیست ،بذر گندم هست

شکستم و، همه گفتند بر نخواهد خواست

شکستم و...،نشکستم، که خوان هفتم هست

کلاه اگر نه ،سرم با من است ،میدانم

وآسمان ،پدرم،با من است ،میدانم

به حیله جنگی اسفندیار، خسته منم

ورستمی که به سیمرغ دل نبسته، منم

به اختیار نباشد نفس نمی خواهم

نکرده فریاد ،فریادرس نمی خواهم

بهشت اگر به شفاعت رسد، نخواهم رفت

به زور گریه  و طاعت رسد، نخواهم رفت

بدون کشته شدن، سرنوشت بیهوده است

شهید اگر نتوان شد، بهشت بیهوده است

شکست عبدود است آنچه طاعت است مرا

وکندن در خیبر شفاعت است مرا


سخن خلاصه کنم ،روشن است ای مردم

که اختیار چراغ از من است ای مردم

و روشن است از اول برای من زنده است

درخت و چشمه و جنگل برای من زنده است

و روشن است که مغرور و سخت خواهد ماند

درخت، بعد ملخ هم درخت خواهد ماند

سبب نبودید ،سوزنده سبب نشوید

نجاشی ار نتوان شد ،ابولهب نشوید

درخت را بگذارید خود بزرگ شود

شبان دهکده بی سگ حریف گرگ شود


یاور: بارها این شعر را خوانده‌ام. نام شاعرش را فراموش کردم. یک برادر افغانستانی هستند. خدا میداند با خواندن این شعر چه قیامتی در دلم بر پا میشود.
پی‌نوشت: اگر نام شاعر این شعر را میدانید یا اگر آدرس وبگاه وی را میدانید لطفن به بنده اطلاع بدهید.
  • موافقین ۳
  • ۷۱۰ بار مطالعه شده است

نظرات (۱)

محمد کاظم کاظمی استاد دانشگاه فردوسی مشهد

دانشنامه دفاعی:
ممنون؛
خدا ایشان را حفظ کند
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی